-
۱۴۵
جمعه 23 آبان 1399 21:12
-
۱۴۴
شنبه 17 آبان 1399 12:05
از روز چهارشنبه هفته پیش تقریبا همه ساعت ها به ثبت نام دانشگاه و انتخاب واحد و نصب اپلیکیشن و اینا گذشت ... حالا که دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شده حس میکنم منم همه کارهام تموم شده ...و در همین حس خلسه آور و دلپذیر بودم که صداش اومد مامااان لطفا میاید ... دانشگاه میخواد ترم یک رو همین ۱ ماه و نیمه تموم کنه و با...
-
۱۴۳
دوشنبه 12 آبان 1399 20:34
برای آزمایش و تزریق یه دارو و سرم رفتم درمانگاه و با مچ دست کبود و نابود برگشتم یعنی دقیقا کاآموزه ناشی بود از دستم رگ پیدا نکرد .. بیشتر از ده بار اون نیدل لعنتی رو توی رگ کنار دستم و مچ دستم فرو کرد و رگ پیدا نمیکرد دیگه واقعا اشکم داشت در میومد که مسئول پذیرش تزریقات به دادم رسید تازه میخواست سرم هم بزنه برام...
-
۱۴۲
شنبه 10 آبان 1399 23:46
سردرد خر عست خر نفهمی هم عست مسکن ها هم انگار پودر نخودچی از بس تاثیرگذار هستن ماشالا ..بنظرم تمام پایانه های عصبی ام بلاک شدن که تاثیر پذیری ندارن از انواع مسکن ها ...شایدم هنگ هستن ... .... لبتاپ چرا انقدر گرونه اخه .... هوا هم که سرد شده شوفاژ رو روشن کردم .... امروز پسرم و دوستش رفته بودن مدارکشون رو از دبیرستان...
-
۱۴۱
جمعه 9 آبان 1399 19:49
بالاخره نتایج اومد خواهرم زنگ زد که بدووووو سارا بدووووو نتایج اومده وااای اصلا استرس داشتیما هم خودش هم من حالا سایت هم بالا نمیومد و هزاربار رفرش کردیم تا بالاخره اومد سید محمد .... مهندسی کامپیوتر /شیراز/روزانه اصلا برام قابل باور نبود ...انقدر نا امید از قبولی توی شیراز بودم که حتی نمیخواستم چک کنم سایت رو ولی به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 آبان 1399 22:56
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من...
-
۱۴۰
سهشنبه 6 آبان 1399 23:29
برادر رضا کرونا گرفته و در واحدشون دقیقا کنار در واحد ما هست خیلی نگران رضا هستم توی بیمارستانشون تا حالا چندین نفر گرفتن همکارشم که چند وقت پیش فوت کرد.. از بچه های دانشکده خودمونم از همکارای بالا و اساتید تا حالا چندین نفر گرفتن و بعضیاشونم حالشون روبراه نیست ... تا حرف کرونا هست یه چیزی بگم دختر عمه دیروز تعریف...
-
۱۳۹
دوشنبه 5 آبان 1399 15:19
امروز بخاطر به سری کارایی که داشتم مرخصی بودم منم یک عالمه خرید برای خونه کردم و این حین چشمم به دوتا عطر افتاد یعنی داستان اینجوری بود دو هفته پیش با پسرم رفتیم خرید و دوتا پیراهن و یک جفت کفش خرید من از وقتی پیراهن را دیدم همش میگفتم این پیراهن یه عطر کم داره اصلا بدون عطر جذابیت نداره ولی خب موجودی تقریبا رو به...
-
۱۳۸
سهشنبه 29 مهر 1399 15:48
امروز روز نسبتا سختی بود ولی خوب تموم شد لادن روی یکی از پلیت های ازمایشگاه شیرین کاری کرد و یه قلب قرمز درست کرد ... سودی میگفت انگار خیلی بیکارید یادم باشه کار براتون درست کنم ... قرار هست نگیم با چی قلب قرمز درست کردیم ... .... یه شکلاتهایی برای خونه خریدم که خیلی سفته اخهه چراااا ... .... هنوز حقوق ندادن و موجودی...
-
۱۳۷
یکشنبه 27 مهر 1399 11:52
هر چی به آخر مهر و هفته اول آبان نزدیک میشیم استرس من و پسرم زیادتر میشه از یه طرف هیجان اعلام نتایج و از طرف دیگه استرس اینکه اگر شهر دیگه ای غیر از شیراز باشه چی کار باید بکنیم ..در واقع استرس من زیادتر هست بعد از اتفاق یکی دوهفته پیش توی محل کار توصیه اکید دارم برای دوری از اضطراب و استرس ولی مگر میشه ؟؟؟؟ حرفای...
-
۱۳۶
چهارشنبه 23 مهر 1399 12:52
در گذار از روزها : روزها میگذرن عادی و مثل همیشه خبر خاصی نیست غیر از همین کرونا چند روز پیش توی ساختمون نمیدونم چی درست میکردن به حدی بوی بدی میداد که حالم بهم خورد خودمم زیاد حال خوشی نداشتم پسرم که اسپلیت رو روشن کرد پنجره اتاق رو باز کرد و اسپری خوش بو کننده گرفته بود دستش و مرتب اسپری میزد سه تا ماسک هم روی هم...
-
۱۳۵
چهارشنبه 16 مهر 1399 13:10
ثبت شود به تاریخ این روزها دو سه روز پیش یکی از همکاران رضا اینا توی بیمارستان نمازی در اثر کرونا فوت کرد از کادر درمان کرونا بودن دیروز مراسم بود توی محوطه بیمارستان و ...مرد خاکستری ؛من خیلی دلم شور میزنه
-
۱۳۴
چهارشنبه 9 مهر 1399 19:06
امروز برای کاری رفتم بیمارستان کوثر به همراه یکی از دوستانم توی محوطه یکی دو نفر منو دیدن و گفتن سلام خانم دکتر احوال شما خوبید وارد بیمارستان هم که شدیم اول نگهبان بیمارستان و بعد هم اطلاعات بیمارستان دوباره همون سلام خانم دکتر و احترام و اینا دوستم گفت سارا چه خبره؟؟؟ منم مونده بودم خودم که اینا چرا به من سلام میکنن...
-
۱۳۳
دوشنبه 7 مهر 1399 22:13
دیروز مامان پیام دادن که امروز یعنی دوشنبه زن عمو اینا گفتن میان خونه منم برای ناهار دعوتشون کردم تو هم از سرکار بیا .. داستان اصلی: امروز تولد مامان من و دوقلوهای عمو بود و ما (یعنی من و بقیه خووهرام )با بقیه دخترعموها و زن عموها هماهنگ کردیم که امروز مثلا اونها بیان خونه مامان اینا و مثلا من و خواهر هم خبر نداریم و...
-
۱۳۲
یکشنبه 6 مهر 1399 21:17
خواهر:یه نفر داره تو کوچمون واسونک میخونه جِنگِ جِنگِ ساز میادو ... . نگار:دلش شاده خواسته بقیه رو هم شاد کنه . خواهر:اخه با سوووز میخونه . دخترعمه:پس غمگینه خواسته بقیه رو هم غمگین کنه . لیلا:شایدم همین جوری خواسته صداشو امتحان کنه . مهسا:شایدم رفته خواستگاری نه شنیده . نسیم : شایدم جواب مثبت نسیم: بعد یاد خرج عروسی...
-
۱۳۱
جمعه 4 مهر 1399 23:55
دیشب اصلا نخوابیدم اینکه میگم اصلا یعنی به هیچ عنوان ها حتی بگو نیم ساعت بطرز عجیبی بیخواب شده بودم و اعتقادی هم به قرص های خواب اور ندارم ...صبح هم سرحال بودم فقط کمی سردرد داشتم و گرفتگی عضله گردن و پهلو و پاها که اصلا انقدری نبود که بخوام حتی مسکن بخورم ...و الانم که دارم مینویسم بازم خوابم نمیاد با اینکه دقیقا از...
-
۱۳۰
پنجشنبه 3 مهر 1399 18:43
-
۱۲۹
چهارشنبه 2 مهر 1399 15:18
امروز من به شدت گرمم هست خیلی زیاد .. انقدر عرق از سر روم میریخت که استاد محترم فرمودن بهت مشکوکم که دوباره تیروئیده کار دستت بده بدو سریع یه ازمایش بده ...واقعیتش خودمم مشکوکم ...ولیییییی خیلییییی گرمه جلو اسپلیت با دمای ۱۶ من خنک نمیشم در این حد .. ....... از صبح بی نهایت بار رفتم توی سایت سازمان سنجش میدیدم نه تنها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهر 1399 13:05
در نظربازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند... #حافظ
-
۱۲۸
یکشنبه 30 شهریور 1399 12:44
نتایج کنکور اومد همه دانشگاهها و دوره ها رو مجاز هست توی هر دو گروه اموزشی ولی هیچ امیدی به قبولی گروه ریاضی توی شیراز روزانه نداریم رشته مورد نظرشو که مهندسی کامپیوتر هست زیر ۱۰۰۰ میخواد ولی برق رو ممکنه بیاره که خودش کوچکترین علاقه ای نداره الان من دچار خشم اژدها هستم و از صبح دارم جواب پی ام های این و اونو میدم که...
-
۱۲۷
چهارشنبه 26 شهریور 1399 22:43
همیشه این موقع از ماه که میشه دیگه نه پول تو حساب داریم نه یخچال چیز درست و حسابی توش هست نه حجم نت داریم نه اعصاب مصاب درست درمون تااااا حقوق ها را بدن و شادمان گشته و خوشحالی نماییم
-
۱۲۶
چهارشنبه 26 شهریور 1399 11:52
-
۱۲۵
دوشنبه 24 شهریور 1399 17:52
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی چو به ترک سر بگفتم...
-
۱۲۴
یکشنبه 23 شهریور 1399 20:10
به یاد بهمن و دخترتنهاش رقیه بانو موهای فر و کاملا روشنی داشت چشمهایی به رنگ لاجورد پوستی به زیبایی و روشنایی صبح خودش هم فرزند خونده بود و نمیدونست و دوازده سیزده سال بعد از ازدواجش متوجه شد وقتی که فهمیده بود خودشم توانایی مادرشدن نداره پدرش از عناصر ض.د انقلاب بود که اوایل دهه ۶۰ اعدام شد پدرش تبریزی و مادرش شیرازی...
-
۱۲۳
شنبه 22 شهریور 1399 20:21
۱:با جابجایی از طریق حواله پایا چقدر طول میکشه پول به حساب فرد مورد نظر واریز بشه ؟؟ ۲:امروز خرید کردم موقع کشیدن کارت پیام اختلال در بانک رو میزد هر کار کردم نشد پول خرید رو واریز کنم نه پوز نه انلاین نه خودپرداز نه حتی نقدی میشد پول بگیری از شانس هم توی هیچ کارت دیگه ای پول اندازه اون خرید نبود ..حرررررصصصصصص ۳:...
-
۱۲۲
دوشنبه 17 شهریور 1399 22:23
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
-
۱۲۱
دوشنبه 17 شهریور 1399 20:06
دوست دارم ابروهامو فیبروز کنم اما نمیدونم نتیجه اش منو راضی خواهد کرد یا نه ...من ادم بسیااار تنوع طلبی هستم و خیلی زود خسته میشم از چیزی مثلا موهامو روشن میکنم فقط ۳ روز دوستش دارم بعد باید رنگش بره چون دیگه خوشم نمیاد ازش تیره اش میکنم زود دوست دارم برم لایت کنم روشن بشه کلا زود خسته میشم از چیزی ...حالا دوست دارم...
-
۱۲۰
دوشنبه 17 شهریور 1399 10:30
هوا به طور کاملا محسوسی خنک شده پاییز داره خودنمایی میکنه من ۵ سال پیش یعنی توی دی ماه ۹۴ که این گوشی رو خریدم همونوقت ۵ مهر ۹۹ را توی تقویم گوشی یاداوری گذاشتم اونم چه یاداوری نوشتم اولین روز از اولین سال ورود محمد به دانشگاه و گذاشتمش روی ساعت ۹ صبح که زنگ بخوره ...حالا من دارم به اون روز نزدیک میشم ولی کرونا و...
-
۱۱۹
پنجشنبه 13 شهریور 1399 00:49
حرف زدن با بچه های ورثه مرحوم اق بزرگو خیلی خوبه ما خیلی سر به سر هم میزاریم ولی همین که جایی داریم برای هم درددل کنیم و اخرش با هم شوخی و خنده کنیم و بار دل همو سبک کنیم خیلی خوبه ... اینروزا هم که حرف اصلی هممون شده فرستادن بچه ها به مدرسه من خودم خیلی دلشوره خواهرزاده هامو دارم امسال خدا بخیر کنه
-
۱۱۸
سهشنبه 11 شهریور 1399 16:01
قرارداد اجاره مغازه رو تمدید کردم با مستاجر دوساله میخواست که موافقت نکردم و گفتم حالا تا سال بعد هم خدا بزرگه هر چند تا وقتی خودم نخوام توش کار کنم قصد دارم به همین مستاجر اجاره اش بدم ...فقط یه مبلغ کمی ۱۵ درصد بیشتر از پارسال به کرایه اضافه کردم و پول پیش رو تغییر ندادم ...همونم خودش راضی بود وگرنه اگر میگفت و...