متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۷۴

بعد از مدتها به شغل مورد علاقه اش توی شرکت با کلاس و یه خیابون باکلاس تر رسیده که لازم نیست برای رفت و امد هم از اسنپ استفاده کنه و با مترو و کمی پیاده روی میتونه بره شرکت ساعت کاریش خوبه (۸ صبح تا ۴ عصر)و فعلا یک ماه ازمایشی هست تا ببینیم چی میشه هر چند چشمم اب نمیخوره( چون چندبار دیگه هم برای جاهای دیگه کار فرستاده بود حتی یه جایی رو تا مدارک هم رفته بود اما یهو خبری ازشون نشد دیگه ....در واقع همش به خودم میگم نکنه از اون شرکت هایی باشه که یک ماه یک ماه کاراموز میگیره بدون حقوق و اینا بعد که کارش انجام شد میگه برید و خبری از قرارداد نباشه)

.

شنبه هفته پیش که اگهی اشون را دیده بود براشون روی هارد نمونه کاراشو فرستاده بود و یکشنبه صبح که رفته بود هاردش را تحویل بگیره بهش گفته بودن دوست داره که از همین امروز باهاشون همکاری بکنه؟ و خب پسرک هم از خدا خواسته  گفته بود اره فعلا تا ۲۰ اذر گفتن ازمایشی

.

شرکت های توی اون خیابون معروف معمولا شرکت های استخوان دار و با سابقه ای هستن  دل بستیم به خیر و صلاح خداوند 

.

پ.ن: حالم خیلی گرفته هست سر یه اتفاق و این اتفاق دیشب ساعت ۹ افتاد و انقدرررر حالم گرفته شد که نتونستم شام بخورم و حتی لقمه اول توی دهنم را قورت بدم تا مشخص شدن تکلیف اون اتفاق همچنان حالم به شدت گرفته خواهد بود امیدوارم به خیر بگذره اونم توی این وضعیت من ...توکل به خدا 

۳۷۳

۱: از اول مهر تا همین ساعت یه رژیم سفت و سخت همراه با روزی ۴۰ دقیقه تا ۱ ساعت پیاده روی داشتم یعنییییی محروم از خوردن هر چی خوشمزه جات و سموم مضر هست در عوض مثل بره ناقلا انواع و اقسام سبزیجات حتی بروکلی زشت بیریخت با اون طعم مزخرفش را خوردم آماااااااا با نهایت تاسف و تاثر شما بگو یک اپسیلون سایز کم شده باشه ..از وزن که دیگه نگم بنظر میاد از جاش تکون نخورده اگررررر اضافه نشده باشه حیف اون ۷۰۰ تومنی که برای رژیم به دکتر دادم البته که رژیم ۵ ماهه هست اما آیااااا نباید توی این یک و نیم ماه یک علائم حیاتی از خودش نشون بده ؟؟؟؟؟ بنظر میاد عدد سن روی عدد ترازو اثر داشته و زور موارد هورمونی بالای ۴۰ سال به کاهش سایز حسابی چربیده که اینجوری گیم اوور شدم  سال ۹۵ من همین رژیم را گرفتم و توی تنها دوماه نه تنها به وزن و سایز دلخواهم رسیدم بلکه بیشتر از اونم کم‌کردم اما حالا بازی بدی رو با من شروع کرده لعنتی ....اصلا من میرم یه کیلو نون نون خامه ای با کلی ساندویچ میخورم ..والا

.

ده روز پیش در اثر یه حادثه ای که نمیدونم چجوری حادث شد ساعد دستم بدجوری سوخت و چون دوتا از تاولهای بزرگ پاره شدن و جراحت ایجاد شد برای محیط کار مجبور شدم پانسمان کنم ....لادن نامرد بهم میگفت حالا چرا رگتو زدی  بابا دنیا دو روزه ....شانس اوردم پوستم قلفتی کنده نشد انقدر هم‌میسوخت و درد داشت که ضعف میکردم  الان جای جراحتش تا حدود زیادی بسته شده ولی پوستم رنگش هنوز تیره تیره هست اون پماد سیکالفیت هم تا حالا نتونسته کاری کنه داره تموم هم میشه  امیدوارم جاش نمونه ما به صورت ارثی بسیااااار بد زخم هستیم یعنی جای زخم و اینا اسکار میشه و خیلی ناجوره 

372

صبح دانشکده بود و کلاس داشت بهش پیام دادم ارشد ثبت نام کردی؟ نوشته بود هنوز سایت باز نیست ساعت ۱۱ صبح هنوز سایت باز نبود بعدم نوشته مامااااان اینجا یه بوی کبابی میااااااد میگم واه مگه چلو کبابی هستی میگه نه یه سمینار توی دانشکده هست و ناهار اساتید چلو کباب هست بوش همه جا پخش شده الان هست که بچه ها شورش بکنن نوشتم حواست به کلاس باشه گوشیتم بزار تو کیفت  

یه عالمه استیکر کباب فرستاده برام 

.

وی عاشق کباب کوبیده میباشد 

371

خدا این ورثه خوشکل موشکل را از ما نگیره هر چی توی گروه با هم کل کل میکنیم و توی سر و کله هم میزنیم و گاها دعوا هم میکنیم عوضش وقتی همو میبینیم انگار عاشق های تازه به هم رسیده واقعا باهاشون حالم خوبه و شارژ میشم البته که به وفور از دست همدیگه حرص میخوریم اما عالین و بینظیر 

روز ۵ شنبه ای که رفتیم ویلا کلی خوش گذشت و ارازلی کردیم در حد زیاد بهترین قسمتش هم اونجایی بود که عمو (بابای همین دختر عموی ویلایی ) هم برامون بابا کرم رقصید هم ادای هممونو توی رقصیدن دراورد انقدر خندیدم  مخصوصا وقتی ادای دخترای ورثه رو شب عرویشون در میاورد که با داماد میرقصیدن ( دخترش نقش داماد را بازی میکرد)

.

روز دوشنبه هم قرار صبحانه گذاشتن  توی یه کافه ولی فقط زنونه باید دو ساعتی پاس بگیرم تا بتونم برم  

.

انقدررررر هوای شیراز خوب شده