به همین زودی روزها تند و تند گذشتن و ۵ شنبه چهلم خاله هست
وقتی که من ۲۳ یا ۲۴ ساله بودم یعنی وقتی پسرم ۲ /۳ ساله بود یکی از خانمهای فامیل نسبتا نزدیک ما که خب رفت و امد زیادی هم با هم داشتیم در اثر بیماری فوت کردن ایشون خیلی جوان بودن زیر ۳۵ سال سن داشتن و یه دختر خیلی زیبا و دوتا پسر دوقلو داشتن که خب هر سه سن و سالی نداشتن و هنوز نوجوان و کودک بودن خواهرها و مادر این فامیل ما توی مراسم هاش خیلی زیاد خیلی خیلی زیاد بی تابی میکردن و این خیلی روی من تاثیر بدی گذاشت و دچار یک دوره افسردگی و فکرهای عجیب غریب شدم که خب بالاخره برطرف شد هر چند یک سال و اندی طول کشید ولی از اون وقت تاب و تحمل بی تابی های ناشی از فوت را ندارم نمیتونم توی مراسم های اینجوری شرکت کنم و به شدت روم تاثیر بدی میزاره نکته ای که هست خب من قبل از این خانم جوان دوتا مادربزرگ و پدربزرگم را به فاصله سه سال پشت سر هم از دست دادم که خب خیلی بهم نزدیکتر بودن اما اون تاثیر بد را نداشتن با اینکه خب اطرافیان هم بی تابی میکردن اما اون مرگ خیلی اثر بدی روی من گذاشت حتی فوت بابا هم با اینکه خیلییییییی طاقت فرسا بود اما اون تاثیر بد را نداشت اما الان فوت خاله هم همینطوره باعث شده دوباره گرفتاره اون حال بد بشم و نمیدونم چکار کنم ...دچار افکار بیهوده و نشخوارهای ذهنی عجیب شدم که دائم جلو چشمام هست ....بگذریم
.
.
چند روز پیش یکی از همکارهای دانشکده یه چیزی برامون تعریف کرد که واقعا تعجب کرده بودیم گفتش چند سال پیش حدود ۱۵ ۱۶ سال پیش از یکی از اقوامشون ماشینی خریدن که چون پول لازم بودن زیر قیمت بهشون دادن و اونا هم ماشین را تا همین چند وقت پیش داشتن یعنی حدود ۱۵ سالی اون ماشین را داشتن تا اینکه دیگه تصمیم میگیرن ماشین را بفروشن و برای اینکه ظاهر ماشین خوب باشه میخواستن که ماشین را تمیز کنن و بشورن و تو خونه اینکار را انجام دادن گفتش شوهرم بهم گفت صندلی های ماشین را هم باز کنیم و کاملا تمیزش کنیم و توی حیاط صندلی ها را باز کردیم و دیدیم پشت یا نمیدونم زیر تشک صندلی عقب یه کیف نسبتا متوسط هست که وقتی بازش کردیم پر از پول و دلار و طلا بوده خیلی طلا و پول زیادی حتی برای الان بوده گفتش با شوهرم زنگ زدیم به همون فامیل دور که ازش ماشین را خریده بودیم و بالاخره ازشون پرسیدیم که شما چیزی گم نکردید که یهو فامیلمون بغضی شد و گفت همون ۱۵ سال پیش که ماشین را به شما فروختیم قصد داشتیم خونه بخریم همه پس اندازمون به اضافه دلار و طلاهای خانمم و دخترا را گذاشتیم توی یه کیف که ببریم بفروشیم اما نمیدونم از ما دزدیدن کیف را؟! گم کردیم ؟! نمیدونم چی شد انگار اب شد رفت زمین همه جای ماشین و پشت صندلی ها همه جاشو گشتیم و پیدا نکردیم که نکردیم و خونه رو هم نتونستیم بخریم و بخاطر بدهی مجبور شدیم که ماشین رو به شما بفروشیم زیر قیمت و پرسیده بود حالا چی شده که شما اینو میپرسید ؟؟ شوهرهم دیگه یه حرفایی سر هم کرد و بعدم به هر طریقی بود تونستیم مشخصات اون کیف و طلاها و پول و دلار رو ازشون بگیریم و جالب بود که کاملا جز به جز به یاد داشتن بعد از ۱۵ سال خلاصه دعوتشون کردیم خونمون و قتی کیف را بهشون دادیم واقعا شوک زده شده بودن میکفتن خودشون همه زیر و روی ماشین را گشته بودن ولی پیدا نکرده بودن کیفو و به شدت گریه میکردن که این مال بهشون برگشته بوده اونم حالا با چندین برابر قیمت ...
.
پ.ن:
از تمام اقساطی که امسال داشتم جز یکی که اونم سه تا قسط دیگه اش مونده همش تسویه شده
اتفاق خاصی نیوفتاده
زندگی به روال عادی برقراره
هرشب به این فکر میکنم که سال بعد این پسر سربازه ؟ کجاست ؟ و آخرشم به خودم میگم ای بابا حالا سرباز یا هر چی اینم میگذره میره (ولی فکرش همش تو سرم هست)
سال پیش شب یلدا مراسم عقد دختر عمو بود امسال اولین یلدای مشترکشون و همچنین سالگرد عقدشون بود یه کیک سفارش دادن با تم انار و یلدا و عقد ....کیک را همسرش تحویل گرفته بوده و دختر عمو بهش گفته بود بزارش یخچال شب میشه و جشنی و اینا دختر عمو میره که کیک را از یخچال بیاره ولی هر چی میگرده چیزی تو یخچال پیدا نمیکنه به همسرش میگه کیک را کجای یخچال گذاشتی میفرمایند توی یخچال جا نبود گذاشتمش تو فریز اونم بدون در پوش فکر کن از شب قبل حدود ۱۱ شب تااااا فردا شبش حدود ۹ شب میگفت چشمام گرد شد کیک را بیرون اوردم و دیدم دقیقا با یک تکه قلوه سنگ فرقی نداره هیچی دیگه ۵ کیلو کیک بینوا به فنا رفت ...
.
چرا حدود ۲۴ ساعت توی یخچال را نگا کرده بوده؟ چونکه یخچال باغ بوده و به همسرش گفته کیک را بزاره توی یخچال باغ
.
سرمایی خورده بودم عجیب غریب از ۲۴ اذر شروع شد با درد قفسه سینه و دیگر هیچ علائمی نداشتم گاهی کمی سردرد اما از ۲۸ دی به وضعیت تنگی نفس افتادم و سرفه های ناجور که باعث شد سه شب نتونم بخوابم تا همین دیشب البته بازم هیچ علامتی نداشتم نه تب نه سردرد نه لرز نه بدن درد فقط تنگی نفس و سوزش سینه و بی حالی از دیشب هم یهو همه چی عوض شد سرفه ها قطع شد تنگی نفس بهتره و بی حال نیستم ...دنیای عجیبی شده
دنیا جای عجیبیه
انقدر عجیب که میشه شب خوابید و دیگه هیچوقت بیدار نشد
درست مثل خاله جوان من
که الان دو روزه چراغ خونش خاموش شده
همون چراغی که با دستاش خاموش کرد تا بخوابه ولی دیگه بیدار نشد
تنها خاله ام بود که دیگه فقط یه قاب عکس ازش مونده
چقدر این رفتن های یهویی باورش سخته
همین چند روز پیش دیدیمش
توی مهمونی خونه مامان
........و تمام
بسته پستی
حدود ده روز پیش به یه طلافروشی توی بازار تهران چیزی سفارش دادم که برام بیاره من ۳ شنبه ثبت سفارش کردم و شنبه هفته بعدش یعنی سه چهار روز بعدش بسته رسید و خب من راضی بودم خیلی
البته قبلا خواهرم بهشون سکه و انگشتر سفارش داده بود و از این جهت من هم سفارش دادم (کارای هیچوقت نکرده) تازه همون وقت من به خواهرم گفتم نباید طلا را انلاین خرید و از این حرفا ولی خب خودمم وسوسه شدم ازشون خرید کنم چون چیزی که میخواستم توی شیراز پیدا نکردم و ظاهرا تهران گیر میومد اونم به تعداد محدود همینجا داشت خلاصه بعد از سفارش اول که زود رسید من دوباره از همون سفارش اول ولی به تعداد دوبرابر بهشون سفارش دادم اینبار هم زود تحویل پست چی شد امااااااااا
امان از این اماها پیام اومد که شنبه ظهر از ساعت ۱۳ به بعد بسته به دستتون میرسه نشون به این نشون که این سفارش گرون تومنی که تقریبا تمام پس اندازمم بود هنوووز نرسیده بود منم نگران و کلی به خودم بد و بیراه گفتم که اره بسته گم شده و پولت رفت و معلوم نیست بسته کجا هست بخصوص وقتی پیام اداره پست اومد که پست چی بسته را تحویل گیرنده یعنی من داده یعنیییی دیگه کلا شدم لادنم هی میگفت دزدیدنش تموم شد دیگه نمیبینیش من چیزی نمیگفتم اما دوست داشتم بزنم کبودش کنم هر چقدرم توی سایت پیگیری کد را وارد میکردم اسم پست چی بود اما شماره ای ازش نبود دیگه سودی بهم گفت برو سایت پست و اونجا ثبت شکایت کن خیلی زود رسیدگی میکنن ساعت ۴ رفتم ثبت شکایت کردم و گفتن ۲۴ ساعت کاری زمان میبره که نتیجه را اطلاع بدن و خودشون تماس میگیرن ساعت ۸ شب بود که خود پست چی تماس گرفت و گفت من همون روز شنبه ساعت ۳ ظهر بسته را تحویل دادم منتها به همسایه پایینتون (مادرشوهر اینا را میگفت) و چون مادرشوهر مدتی هست پاش شکسته و نمیتونه از پله پایین بره به جاری طبقه ۲ گفته که برو بسته را بگیر دوتا بسته بود یکی مال من و یکی برای دختر خواهرشوهر مادرشوهر که سواد نداره به جاری گفته زنگ بزن به داماد بگو بیاد بسته ها رو ببره دیگه جاری خانم هم (با توجه به سابقه کنجکاوی زیادی که داره در همه امور ) اینبار بدون توجه به اسامی متفاوت روی بسته ها هر دو را داخل پاکت میزاره و به مادرشوهر میده و اونا به داماد و عجیبه که هنوز هیچکس روی بسته ها را نخونده و تا الان متوجه وجود یه بسته پستی اشتباه نشدن ۴ نفر ادم عاقل و بالغ
.
پ.ن: اگر من ثبت شکایت نکرده بودم و از تهران با مرکز شیراز تماس گرفته نشده بود و پیگیری نشده بود من هنوز هم متوجه نشده بودم که بسته گرون تومنی ام (به قول تیلو جونم) خونه خواهر شوهر رفته مهمونی !!!!!!!!
.
پست چی فرمودن لطفا امتیاز ۶۰ درصد رضایت را بکنید ۱۰۰ درصد تا به من پوئن منفی ندن گفتم اقای پست چی من توی ادرس و دو سه جا روی برگه ثبت سفارش تاکید کرده بودم که قبل از تحویل با شماره همراه من حتما تماس بگیرید چرا اینکار رو نکردید؟؟؟
بعد توقع داره بعد این همه استرسی که بهم وارد کرده بهش ۱۰۰ درصد بدم .....مردم عجیب شدن
شماره همراه پست چی را هم گرفتم چون همیشه ایشون برامون بسته میارن که اگرررر دوباره حماقت کردم و طلایی الماسی برلیانی چیزی سفارش دادم و نرسید خودم بهش زنگ بزنم و جویای احوال بشم
اینم از داستان بسته پستی من ......