متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۴۰۲

دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم چی بنویسم 

مثلا بنویسم 

ای بابا چقدر پول مالیات زیاد اومد جریمه دیرکرد خورده چونکه خواهر که مسول اینکار بود یادش رفته قبض را از کافی نت بگیره و تحویل بده 

یاااا 

بنویسم : از دست این بچه ها اخه مثلا دانشجویی چرا موقع سرماخوردگی نباید ماسک بزنی و بقیه را مریض کنی یکی از بیمارهای واگرفته هم میشه پسر خودم 

یاااا

بنویسم : اسنپی که امروز باهاش اومدم وسواس بود و میگفت که سرهنگ بازنشسته ارتش هست و نیازی به پول اسنپ نداره و فقط برای اینکه توی خونه هست با زنش دعواش نشه اومده اسنپ چقددررررر هم ماشینش تمیز بود خدایی برق میزد 

یااااا

بنویسم : چقدر ترشی گل کلمی که خریدم خوشمزه هست اما حیف لب و دهنم بخاطر خوردن یه خوراکی که نمیدونم کدوم خوراکی هست حساسیت شده و زخم و زیلی هست و فعلا فقط ما هیچ ما نگاه 

یااااا 

بنویسم : چقدررررر دلم برای بابام تنگ شده 

یااا 

بنویسم : بالاخره قرارداد اجاره را امضا کردیم همه چیز کامل بود فقط چون مستاجر چندین چک برای خرید ماشین داده بود بانک بهش چک جدید نمیداد برای ضمانت و مجبور شد سفته بیاره چون اتحادیه بهش گیر داده بود و نزدیک بود مغازه را پلمپ کنه بخاطر نداشتن قرارداد گفت دوماه دیگه چک بهمون میده اگر بخوایم اما

چک بهتره یا سفته؟؟ نمیدونم 

.

همینا دیگه ....


۴۰۱

بالاخره کاراموزی پسرجان بعد از دوترم توی نوبت بودن انجام شد و از سه شنبه باید بره شرکت استادشون برای دوره کاراموزی  ولی پروژه دانشگاه رو هنوز حتی موضوع هم نداده چرا استادا اینجوری شدن زمان ما خیلی فعال تر بودن الان انگار بزور باید انجام بدن 

.

مالیات را دادم و خیالم راحت شد 

چرا مالیات اینجوریه ما هر سال با این موضوع درگیریم یه مبلغی را تحت عنوان های مختلف میزنن اضافه بر مالیات اصلی بعد میریم اداره مالیات اعتراض میزاریم بخشیده میشه و همون مبلغ کمتر را میپردازیم !!!!!!!!!!ببخشید بی ادبیه ولی فکر کنم مرض دارن احتمالا 

خدا رو شکر که همیشه هم سامانه ها شون قطعه:((

.

صبح ۵ شنبه رفتیم صبحانه هتل رز با ورثه بسیااااار خوش گذشت هتلشم خیلی باکلاس بود و از همه مهمتر گربه نداشت زیر دست و پای ادم بخزه بوفه ازاد هم بود و حتی پیتزا و پاستا هم داشت  جای دوستان سبز

.

دیروز ماشین لباسشویی یه کد خطاهایی میداد و اب رو تخلیه نمیکرد و کلا کار نمیکرد اینجانب تعمیرش کردم تعمیر که نه مشکلشو برطرف کردم  



۴۰۰

ما ۱۱ تا دختر عمو هستیم از متولد ۵۹ تا ۸۲ که نمیدونم چرا مادرهای ما اسم ۳ تا از ما ها رو سارا گذاشتن طبعا فامیلی هامونم یکی هست 

دست بر قضا  اسم و فامیلی دوتا از جاریهامم دقیقا مثل من هست یعنی سارا ...

اینو داشته باشید

دیشب میخواستم قسط بانک را واریز کنم 

کارت حقوقم و بانکش با کارتی که قسط میدم و بانکش متفاوت هست و من از کارت حقوقم مبلغ قسط را به اون کارت قسط واریز میکنم و پرداخت اقساط انجام میدم 

دیشب هم قصد داشتم مبلغ قسط را که کم هم نیست به کارت قسط واریز کنم و کردم 

اما موقع پرداخت قسط میزد کمبود موجودی ؟؟؟!!!!! 

من موجودی گرفتم و دیدم بله پول واریز نشده 

پس پول را به کارت کی زدم؟؟؟؟؟ 

شماره کارت و اسم بانک را توی گروه ورثه و گروه جاریها گذاشتم اما معلوم شد هیچکدوم توی اون بانک حساب و کارتی ندارن

به خودم گفتم خدایا تراکنش موفق به کارتی به نام من و هم بانک من کیه اخه؟؟؟؟؟؟؟؟ منکه شماره کارت کس دیگه ای رو ندارم 

هیچی دیگه گفتم فردا یعنی امروز صبح برم بانک ببینم چی شده این پول و حساب مال کیه !!!!!!! 

صبح لباس پوشیدم و حاضر شدم برم بانک و دنبال کارت ملی ام میگشتم که توی کیف کارتها دیدم پشت کارت ملی ام یه کارت بسیاااااار زشت  دیگه هم هستم که چون رنگش سورمه ای هست هیچ نوشته ای روش پیدا نبود (نوشته هاش رنگ مشکی بود و کمی برجسته) و هیچ شباهتی هم به کارت بانکی های معمول نداره شبیه یه کارت ویزیت محکم بود دراوردم نگاش کرد دیدم عههههههه این یه کارت بانکی به نام خودم هست از همون بانک کذایی


داستان این بود : 

  چند ماه پیش موقع گرفتن وام توی بانک بهم گفتن بصورت انلاین باید یه حساب باز کنم  در حالیکه من توی اون بانکی که میگفتن باید حساب باز کنی از قبل حساب و کارت داشتم اما قبول نکردن و گفتن باید انلاین حساب باز کنی جالبترش این هست که نه وام را به حساب جدید واریز کردن (به همون حساب قبلی ریختن) نه اقساط را از این حساب کم میکنن از همون کارت قبلی کم میکنن فقط حدود ۳۰۰ هزارتومن بابت بازکردن حساب و صدور کارت و این صوبتا ازم گرفتن 

 منم چون کلا با این حساب و کارت کاری نداشتم به کل فراموشش کرده بود و با کارت ملی ام همون روز گذاشته بودم توی کیف فقط همون روز اول تو بانک یک واریز و برداشت برای کارای وام ازش انجام شد که باعث شده بود شماره کارت توی اپ واریزی ام باقی بمونه 


خلاصه رفتم موجودی گرفتم دیدم اره پول به این کارت واریز شده و چون اس ام اسش فعال نبوده متوجه نشدم من 

خدا رو شکر تا بانک نرفتم وگرنه خیلی خیط میشدم 



۳۹۹

این روزا بطور کاملا قابل محسوسی دمای هوا پایین اومده و حس و حال پاییزی گرفته و اجازه نفس کشیدن میده 

.

دیروز با برخورد یک کامیون به ستون در فاصله نه چندان زیاد برق از ساعت ۷ صبح که اورژانس برق اعزام شد قطع بود تااااااا ۴ عصر 

.

روز جمعه بالاخره کلید مغازه را از مستاجر قبلی گرفته و امروز به مستاجر بعدی تحویل میدیم البته زحمتش را داماد کوچیکه میکشن که خونشون نزدیک مغازه هست 

مستاجر قبلی هم دقیقا دیوار به دیوار مغازه ما مغازه اجاره کرده و جالبیش اینه با ودیعه و اجاره ای بیشتر از اون چیزی که ما برای امسال گفته بودیم به قول عمو اینا ۵ ۶ تا مشاور املاک هستن تو اون محله تبدیل به یه باند شدن و املاک مردم را دستشون گرفتن و هر کار میخوان میکنن 

مستاجر ما هم اصلا فکرشم نمیکرد ما بلندش کنیم چون پارسال که حرفش شد کوتاه اومدیم ولی امسال دیگه گفتیم باید بلند بشه البته اینم بگم ادم خوبی بود و توی پرداخت اجاره سر وقت اذیت نمیکرد اما خب به قول معروف خوبی از خودمونه ما هم هیچ مزاحمت یا اذیتی براش نداشتیم و تا کوچکترین کاری پیش میامد برای مغازه سریع رفع و رجوع میکردیم 

امیدوارم مستاجر جدید هم ادم خوبی باشه اذیت نکنه و اذیت نشه و بتونیم با هم کار کنیم  و دلخوری ای پیش نیاد و اخرش رو مثل این یکی تموم نکنه 

.

مستاجر مغازه را اینجور بلند کردیم که (با هزار بهانه بلند نمیشد) گفتیم خودمون میخوایم اونجا کار کنیم و سوپر مارکت بزنیم روز جمعه هم مرتب میگفت چرا بنر نمیزنید و اینا الان که کس دیگه ای قرار هست بره اونجا با یه شغل کاملا متفاوت  فکر کنم حسابی سوپرایز بشه مخصوصا اون پسر بی ادبش

.

پ.ن: 

گردو خریده بودم برای فسنجون اما رب انار نداشتیم سفری که خواهر به شمال داشت برام رب انار اورد الان رب انار دارم گردو ندارم 

.

پ.ن۲: چه خوب که پاییز داره میاد و هوا خنک (یعنی ممکنه سرد هم بشه بارون هم بیاد؟؟؟!!) میشه:)

.

پ.ن۳: ما هر سال میلیونی پول برق برامون میومد حتی بعد از اعتراض و تعویض کنتور امسال اما هر دوبار قبض برقمون زیر ۴۰۰ هزارتومن بود !!!!!!!مصرفمون هم مثل پارسال و سالهای قبل 

حتی برای مامان اینا هم همین داستان شده 

خونه ما و مامان اینا کولر ابی نداره برای همین مصرف برق تابستونمون میلیونی قبض میومد با اینکه واقعا هم صرفه جویی میکردیم 


۳۹۸

پر از حس های جور واجور هستم 

نمیدونم عصبانیم ؟

غمگینم؟

هم دوست دارم گریه کنم هم اصلا دلم نمیخواد ناراحت باشم اونم از حرف و بحث دوتا ادم لجباز و یک دنده که از قضا یکیشون خواهرم هست یکی اشون همسر اون یکی خواهرم  

اونم چه بحثی !!!!!! یه بحث و جدل مزخرف و مسخره و کاملا الکی 

اینجور وقتا هم که دیدید ادما وقتی حرفی ندارن هی از این شاخه به اون شاخه میرن مثلا یهو بحث از بدی دستپخت زن عموی مادربزرگ میرسه به انرژی هسته ای و تاثیر تحریم ها 

واقعا بدم میاد 

داماد محترم که صداش رو سرش بود 

خواهر عزیز هم که یه رییییییز بغل گوش ما زیر لب حرف بهش میزد و گاهی هم میرفت تو روش جواب میداد 

بعد از یه ساعت بحث و جدل مسخره اونم موقع ناهار یهو اون خواهرم که همسر داماد مورد صحبت هست به شدت عصبی شد و شروع کرد گریه و داد و بیداد که پاشو بریم خونمون (خونه مامان بودیم هممون) 

حالا یکی بیاد این خانم را اروم کنه 

هر چی هم به اون دوتا میگیم بسه بابا ول کنید مگه رها میکردددددن 

ناهار که کوفتمون شد 

بمیرم برای مامانم که انقدر زحمت کشیده بود 

خواهر و همسرش تا خود شب یه کلمه با هم حرف نزدن 

خواهر و اون یکی خواهر هم همینطور 

بچه ها با تعجب و ترس نگاه میکردن که خدایا چی شد چرا اینجوری شد 

هر چی به هردو که بعد شدن هر سه میگفتیم مراعات بچه ها رو بکنید زشته انگار گل لگد میکردی بدترش اینکه هر چی ما اروم حرف میزدیم و داشتیم هر سه را اروم میکردیم خواهر و همسرش صداشون تو سرش بود و اون یکی خواهر زیر لب کنار گوش ما نیزنیز میکرد 

اعصاب برامون نموند 

دلم برای مامانم کباب شد به معنای واقعی 

بهش که فکر میکنم دوست دارم بشینم دنیا دنیا گریه کنم براش 

حالا خداروشکر دیگه بعد از ناهار ادامه ندادن و داماد کوچیکه با اون داماد و بچه ها رفتن بعداز ظهر بیرون دوری زدن و ما هم شام اماده کردیم و خلاصه سر سفره شام اوضاع عادی بود و حتی با خاطره خیلی خنده دار همون داماد کلی همه خندیدن اما تو دلم موند چون خواهرم که همسرش هست هم با این یکی خواهر قهر کرده و کلمه ای حرف نمیزنه به قول مامان نگاشون کن چجوری پشتشون کردن بهم و هم خواهرم با همسر خودش قهر کرده و کلمه ای حرف نمیزنه 

جالبه که با هیچکدوم از ما هم حرف نمیزنه (انگار تقصیر ما بوده اون دوتا بحث کردن و اینم یهو خودشو کنترل نکرد و با سیاست جلو نبرد و فقط با گریه و داد کارشو کرد) 

خلاصه که الان تو سرم پر از حس هست از عصبانیت و غم بگیر تا خنده 

اوفففف این اتفاقا روز جمعه افتاد 

.

پ.ن: از خواهر و همسرش و اون یکی خواهرم که باعث این وضعیت شدن سه تا ادم عصبی لجباز یک دنده کوتاه نیا خیلی ناراحتم حرمت خونه مامان را نگه نداشتن بچه هم نیستن