متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۲

حقوق که میگیرم:

دقیقا مثل گوشت قربونی تقسیم میشه بین قسط ها و بدهکاری ها و مخارج و اینا و تهش هیچی نمیمونه اگررررر تازه کم نیاد

از پارسال تا حالا میخوام یه چیزای خیلی باحال بخرم برای خودم اما پولش جور نمیشه اصلا

دو سه رنگ پارچه نخی خنک برای تونیک و شلوار گشاد برای تابستون و عید

دو رنگ رژلب و یک عدد ریمل

تازه یه دستگاه اتو مو برای صاف کردن این موهای فر لازم دارم

از همه اینا پرخرج تر یه ماشین خوشکل قرمز زرشکی میخوام خدایا لطفا ازاون ماشینه زرشکی که چند روز پیش توی محل کار نشونت دادم بهم بده بیزحمت ...قربون شما سارا

....

چرا این پسرا مثل دخترا درس نمیخونن یعنی کتاب دستشون نیست از صبح تا شب بعد اونوقت نمره هاشون از دخترا بیشتره قبل امتحانای پایان ترم به پسرم گفتم از کارنامه بوهای خوبی به مشام نمیرسه گفتش وقتی دعوتم کردند رستوران میبینی (مدرسه معدل ۱۹ به بالا را برای شام به رستوران دعوت میکنن) و همینگونه شد یعنی محمد (پسرم) آریان و حسین هر سه عالی هستن سه تفنگداری که خدا کنه همشون همین شیراز قبول بشن بابای حسین که گفته همین سرکوچه خودشون باید بره دانشگاه میگفت خاله اگر شهر دیگه ای قبول بشم بابام با شیشلول منتظرم میمونه

......

داره همه چیز فراموشم میشه حتی قبل از این ده سال رو ..داره عدد سالهای این دوران خاکستری دو رقمی میشه ..

۳۱

روز جمعه اول هر ماه پسرم و دوتا دوستش میان خونه ما بخاطر کلاس انلاین فیزیک و خب چون از صبح هستن تا حدودای ۷ عصر من میرم خونه مادرم تا اونها راحتتر باشن (بچه های خیلی خوبین) هر بار یا خودم ناهار میپختم یا از بیرون میگرفتم براشون اینبار گفتن خودمون اشپزی میکنیم خدا بخیر کنه اشپزخونم رو نترکونن

ماکارونی میخوان بپزن

دوست دارم پسرم اینجور تجربه های دوستانه رو داشته باشه خاطراتی که شاید دیگه کمتر تکرار بشن

این سه تا از دبستان باهم دوست بودن بارها خونه همدیگه رفتیم  خانواده ها همدیگه رو میشناسیم و از نظر سطح مالی در یک سطح تقریبا هستیم امروز مامانم میگفتن کاشکی هر سه تاشون یه دانشگاه قبول بشن با هم باشن همیشه

۳۰

یه دختر عمو دارم غزل نامی  (دخترِعموی اخرم وحید ) از پسر خودم یک سال کوچکتره  امروز پیام داده سارا جون میشه بیام پیشت بهم زیست شناسی درس بدی گفتم باشه ساعت ۵ و ۶ عصر بیا اومده کتابشو اورده اصلا من هنگگگ من نابود من چشما گرررد دهان باز

اینا چیه تو این کتاب زیست شناسی تجربی ؟؟؟؟

چرا اصطلاحات علمی رو معادل سازی فارسی کردن ؟؟؟

بهش میگم غزل جون برو یه سال دیگه بیا من دوباره باید تحصیل کنم

اخه یعنی چی ..هسته تن = نوکلئوزوم

فام تن =کروموزوم

فامینک=کروماتید

اینا چیه دیگه مگه اسم نوکلئوزوم و کروموزوم و کروماتید چشه؟؟؟

بعد نکته بدترش اینه اینا در سطح دبیرستان هست یعنی میرن دانشگاه با اسامی لاتین اینا رو میخونن ..فکر کنید فقط چه بل بشوی ذهنی بوجود میاد ؟

حالا طرف بخواد تحصیلات خارج از کشورم داشته باشه دیگه شاهکاره...

اخه کسی نیست بگه به اصطلاحات علمی چکار دارید

مگه همه چیزو باید فارسی کرد ؟؟؟

...

موهامو کوتاه کردم

امروز با آن روی علم زیست شناسی روبرو شدم چقدرم زشت بود اون روی زیست



۲۹

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۲۸

توی گروه ورثه مرحوم اق بزرگو مرقوم فرمودند :

-:معلوم نیست هوا با خودش چند چنده نه به هفته پیش انقدر سرد نه به الان!!!

مهسا (یکی از دوقلوها) : نوشته اره بخدا گاهی گرم گاهی سرد گاهی دو نفره گاهی تک نفره گاهی وانتی!!!

-:وانتی دیگه چجورشه؟؟؟

مهسا: گروهی...به هوای گروهی میگویند وانتی

....

پ.ن:

امروز خیلی بهترم

روز ۵ شنبه یه نفر بهم حرفی زد که خیلیییییی سعی کردم خودمو کنترل کنم که اشک هام سرازیر نشه هر چند گاهی یک دفعه از دستم خارج بود ولی سعی میکردم زود کنترل کنم ...همش تقصیر تو هست رضا ...بدجوری دلم شکست ...