متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۴۲۳

انقدرررر هوا گرم شده 

 گویا خرداد اعلام همبستگی با تابستون کرده و اردبیهشت هم  داره کارشو میکنه بپیونده به تابستون  چه وضعیه اخه انقدر گررررم ایا سیبری و یا جنوبگان و قطب شمال پناهنده اب و هوایی میپذیرند اگر اره من برم دنبال کارای پناهندگی 

.

قهوه و دارچین و عسل را ریختم توی ماگ و رفتم شیر را از یخچال برداشتم  و ریختم توی ماگ و دیدم عههه این چرا حتی رنگش تغییر نکرده گفتم شاید چون قهوه خیلی کم ریختم اینجوریه ازش خوردم و دیدم هیچ مزه خاصی هم نداره دیگه عجله داشتم خوردمش اومدم ماگ را بزارم توی اشپزخونه دیدم اون یکی که داخلش قهوه و دارچین و عسل هست کنار سینکه :(( شیر خالی خورده بودم :(( میتونم ادعا کنم ماهی گلی حافظه اش بیشتر از من هست 

۴۲۲

جریمه کسیکه تو شرایط بد مالی میره دوتا خرید گرون تومنی میکنه و هر دو هم افتضااااح چیه؟؟؟؟؟؟ 

آخه الان چه وقت این خرید ها بود همیشه عجولی سارا همیییشه ....

.

موتور کولر مغازه هم سوخته و مجبور شدیم موتور نو بخریم امیدوارم به همین جا ختم بشه و در نهایت مجبور به خرید کولر نو نشیم ..

.

دیروز بازم خودم موهامو کوتاه کردم و از اونجا که فر هست خرابکاری که شده معلوم نیست ..

.

اعصابم خط و خش دار هست 

ماجرا داشتیم و داریم با همسایه کناری ساختمون چرا؟؟؟ 

خونه ما اینجوریه که ما طبقه ۳ هستیم روبروی ما حیاط ساختمان هست که از قضا خیلی هم بزرگه یه تراس سمت راست داریم و کنار تراس حال و پنجره حال هست که به علت دید از روبرو همیشه بسته هست 

دوتا همسایه که یکی سمت راستمون هست و از تراس ما به داخل حیاطشون کاملا دید داریم خونه اشون یک طبقه ویلایی هست و همسایه سمت چپ که چون چپ هست نه به حیاطشون دید داریم و فاصله زیادی هم با حیاطشون داریم حتی اگرررر پنجره حالمون را هم باز کنیم باز هم نمیتونیم حیاطشون را ببینیم حالا ایشون سه باااار اومدن در خونه پدرشوهر که اره از طبقه سوم خونه شما تخم مرغ پرتاب میکنن توی حیاط ما!!!!!!!!!!!!! یعنی قشنگ شاخ دراوردم ها ....پدرشوهر فرمودن طبقه سوم ما دخترم (یعنی من ) و نوه ام هستن از صبح تا ۴ و ۵ عصر هم نیستن از اون اصرار و از ماها انکار پدرشوهر هم بهش گفتش دوربین بزار ببیین کار کیه ...

والا مردم خل شدن ....

به پدرشوهر گفتم دایی جان بگو بیاد توی تراس ما ببینه ما اصلا به خونه اونا دسترسی نداریم بخوایم تخم مرغ پرت کنیم اونم تخم مرغ دونه خداتومنی مگه بی ادبیم یا بیکار ...عجبا 


۴۲۱

امروز هوای شیراز خیلی عالی بود بسیاااار خنک نیمه ابری گاهی بارش نم نم و گاهی هم بسیااار شدید باران (به قول ما شیرازیا بارون باهاری هست دیگه) خلاصه حسابی همه ذوق زده شده بودن توی گروه ورثه بچه ها داشتن میگفتن هوا هوای انواع  ارازلی هست و اصلا نباید تو خونه موند و اینا ولی یکی از دختر عموها گفت پس چرا اینجا فقط هوا هوای دعا و ثنا و راز و نیاز و نیایش هست :)) گفتیم چونکه شما در شاهچراغ در مراسم جشن عبادت دخترتان هستید و ما نزدیک باغ های خوشکل موشکل :)) 

بالاخره کارت سوخت را گرفتیم گویا در بازه زمانی ای که ما ایفون را داده بودیم برای تعمیرات پست چی محترم اومدن و ما متوجه نشدیم و برگشته بوده پست حالا خدا رو شکر به پستی برگشته بود که نزدیک ما بود 

ورثه محترم فرمودند برای ساعت ۴ قرار کافه بزاریم اول اینکه من بسیااار خسته بودم و حوصله کافه را نداشتم ضمن اینکه اخرین قسطم را هم دادم و فعلا قسطی ندارم مدتی میخوام ثروت اندوزی و زراندوزی کنم و کمی حس پولداری بهم دست بده اگر برم کافه و صبحانه و بازار و استخر و فلان که دیگه نمیتونم حس پولداری بکنم والا .....اونا برای وقتی هست که قسط میدم چون پولی تهش از حقوق نمیموند بقیه اش را هم سر به نیست میکردم ولی الان داستان فرق داره (به سارا اسکروچ تبدیل میشویم

یکی از دوستان از یه رستوران که غذای دایت داره یه مدل سالاد سفارش داد که توی عکسش روش یه استیک گوشت درست و حسابی بود وقتی اوردش یه ظرف بزرررگ پر از کاهو و سبزیجات بود و یه تیکه اندازه چهارانگشت دست گوشت به نازکی برگه کاغذ یهو برگشت گفت فکر کنم سفارش منو با سفارش یه ببعی اشتباه گرفته این چیه دیگه اصلا مثل عکسش نیست شبیه علفزارهای الپ هست   

طبیعی هست که من از دی ماه به بعد که از شر بیماری رها شدم هنوز به شدت دچار تنگی نفس و تپش قلب میشم ؟؟ حتی با راه رفتن ساده چنان بهم فشار میاد که کتف هام دچار درد وحشتناکی میشن ..

اردیبهشت بیاید شیراز رفقا شیراز توی این ماه بی نظیره