متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

409

دنیا جای عجیبیه 

انقدر عجیب که میشه شب خوابید و دیگه هیچوقت بیدار نشد 

درست مثل خاله جوان من 

که الان دو روزه چراغ خونش خاموش شده 

همون چراغی که با دستاش خاموش کرد تا بخوابه ولی دیگه بیدار نشد 

تنها خاله ام بود که دیگه فقط یه قاب عکس ازش مونده 

چقدر این رفتن های یهویی باورش سخته 

همین چند روز پیش دیدیمش 

توی مهمونی خونه مامان 

........و تمام 

۴۰۸

بسته پستی 

حدود ده روز پیش به یه طلافروشی توی بازار تهران چیزی سفارش دادم که برام بیاره من ۳ شنبه ثبت سفارش کردم و شنبه هفته بعدش یعنی سه چهار روز بعدش بسته رسید و خب من راضی بودم خیلی 

البته قبلا خواهرم بهشون سکه و انگشتر سفارش داده بود و از این جهت من هم سفارش دادم (کارای هیچوقت نکرده) تازه همون وقت من به خواهرم گفتم نباید طلا را انلاین خرید و از این حرفا ولی خب خودمم وسوسه شدم ازشون خرید کنم چون چیزی که میخواستم توی شیراز پیدا نکردم و ظاهرا تهران گیر میومد اونم به تعداد محدود همینجا داشت خلاصه بعد از سفارش اول که زود رسید من دوباره از همون سفارش اول ولی به تعداد دوبرابر بهشون سفارش دادم اینبار هم زود تحویل پست چی شد امااااااااا 

امان از این اماها پیام اومد که شنبه ظهر از ساعت ۱۳ به بعد بسته به دستتون میرسه نشون به این نشون که این سفارش گرون تومنی که تقریبا تمام پس اندازمم بود هنوووز نرسیده بود منم نگران و کلی به خودم بد و بیراه گفتم که اره بسته گم شده و پولت رفت و معلوم نیست بسته کجا هست بخصوص وقتی پیام اداره پست اومد که پست چی بسته را تحویل گیرنده یعنی من داده یعنیییی دیگه کلا شدم  لادنم هی میگفت دزدیدنش تموم شد دیگه نمیبینیش من چیزی نمیگفتم اما دوست داشتم بزنم کبودش کنم هر چقدرم توی سایت پیگیری کد را وارد میکردم اسم پست چی بود اما شماره ای ازش نبود دیگه سودی بهم گفت برو سایت پست و اونجا ثبت شکایت کن خیلی زود رسیدگی میکنن ساعت ۴ رفتم ثبت شکایت کردم و گفتن ۲۴ ساعت کاری زمان میبره که نتیجه را اطلاع بدن و خودشون تماس میگیرن ساعت ۸ شب بود که خود پست چی تماس گرفت و گفت من همون روز شنبه ساعت ۳ ظهر بسته را تحویل دادم منتها به همسایه پایینتون (مادرشوهر اینا را میگفت) و چون مادرشوهر مدتی هست پاش شکسته و نمیتونه از پله پایین بره به جاری طبقه ۲ گفته که برو بسته را بگیر دوتا بسته بود یکی مال من و یکی برای دختر خواهرشوهر مادرشوهر که سواد نداره به جاری گفته زنگ بزن به داماد بگو بیاد بسته ها رو ببره دیگه جاری خانم هم (با توجه به سابقه کنجکاوی زیادی که داره در همه امور ) اینبار بدون توجه به اسامی متفاوت روی بسته ها هر دو را داخل پاکت میزاره و به مادرشوهر میده و اونا به داماد و عجیبه که هنوز هیچکس روی بسته ها را نخونده و تا الان متوجه وجود یه بسته پستی اشتباه نشدن ۴ نفر ادم عاقل و بالغ 

.

پ.ن: اگر من ثبت شکایت نکرده بودم و از تهران با مرکز شیراز تماس گرفته نشده بود و پیگیری نشده بود من هنوز هم متوجه نشده بودم که بسته گرون تومنی ام (به قول تیلو جونم) خونه خواهر شوهر رفته مهمونی !!!!!!!!

.

پست چی فرمودن لطفا امتیاز ۶۰ درصد رضایت را بکنید ۱۰۰ درصد تا به من پوئن منفی ندن  گفتم اقای پست چی من توی ادرس و دو سه جا روی برگه ثبت سفارش تاکید کرده بودم که قبل از تحویل با شماره همراه من حتما تماس بگیرید چرا اینکار رو نکردید؟؟؟ 

بعد توقع داره بعد این همه استرسی که بهم وارد کرده بهش ۱۰۰ درصد بدم .....مردم عجیب شدن 

شماره همراه پست چی را هم گرفتم چون همیشه ایشون برامون بسته میارن که اگرررر دوباره حماقت کردم و طلایی الماسی برلیانی چیزی سفارش دادم و نرسید خودم بهش زنگ بزنم و جویای احوال بشم 

اینم از داستان بسته پستی من ......

۴۰۷

خلاصه ای از روزهایی که گذشت بخوام بگم اتفاقات بزرگ و کوچیک زیادی افتاد از 

عروسی یکی از نزدیکان درجه یک 

مراسم تشییع و عزا 

خودکشی ناموفق (خدارو شکر) یکی از خیلیییی نزدیکان 

سرما خوردگی شدید 

عمل جراحی داماد محترم خیلی یهویی 

عمل جراحی زن عمو 

دورهمی های خونه باغ خانوادگی 

تصادف یکی از داماد های ورثه 

اصلا این اتفاقات انقدر پشت هم و یهویی میافتاد که خودمونم مونده بودیم 

.

عروسی خیلی ساده و بامزه ای بود از تجملات گل و بلبلی روی میز که انواع شمع های تزئینی و گل ارایی و میوه ارایی های انچنانی بود خبری نبود چیزی که اخیرا  توی عروسی ها زیاد شده عوضش پذیرایی و شام عالی و میزبان خیلی احترام به مهمانها میزاشتن گیفت های عروسی هم موقع تقدیم هدیه به عروس و داماد میدادن خیلی عالی بود بجای گیفت شمع و گل و نقل و این چیزا گیفت عسل دادن که خیلییییی خوشم اومد و اون روز عروسی هم از شب قبلش بارون با شدت بسیاااار زیادی میبارید و کل تایم عروسی هم بارون اومد و به قول واسونک شیرازیا : باد اومد بارون گرفتو اب اومد سالن گرفت سوریا(جشن) گوییم مبارک کار ما انجوم(انجام) گرفت ...

.

تشییع و عزاداری سه چهار روز بعد از عروسی بود 

.

خودکشی که متاسفانه خیلی اتفاق بدی بود ولی خدا روشکر بخیر گذشت نمیدونم دربارش باید چی بگم انقدر نزدیک به ما هست کسیکه این کار رو کرد و من اولین بار بود انقدررر از نزدیک میدیدم که کسی رگ دستشو زده تا الان هر چی دیده بودم تو فیلمها بود واقعا حالمون بد بود اتفاق ناجوری بود امیدوارم که دیگه تکرار نکنه دلم برای هممون سوخت که اونطوری شوکه و عصبی بودیم تا ۴ صبح درگیر بودیم و کل راه پله ها را که غرق خون بود میشستیم متاسفانه این شخص و همسرش از همون اول اول سر ناسازگاری با خانواده داشتن و دارن نمیدونم چی بگم ولش کن وقتی بهش فکر میکنم میگم شاید ما هم جای اونا بودیم همین کار را میکردیم 

.

پ.ن: انقدر روزها هفته ها تند و پشت هم میگذرن که گاهی اول و اخر هفته را گم‌میکنیم 

پسرجان همچنان دوره کاراموزی را میگذرونه