۱: سالهای کودکی ام را دوست ندارم هیچ سالی را و هرگز دوست ندارم برگردم بهش هیچوقت دوست ندارم تکرار بشه ابدا دلم براش تنگ نمیشه بهترین سالهای عمرم از سال ۷۹ تا ۹۰ بود فقط همون سالها رو دوباره دوست دارم برگردم بهش تکرار بشن و بمونم و ازش عبور نکنم با همه اتفاقاتش دوستش دارم ولی قبل و بعدش را هرگز دوست ندارم ....
....
۲:خیلی بهترم خدا رو شکر خیلی زیاد شدت دردها و عمق دردها و مدت زمانشون خیلی کم شده البته اثر داروها هم هست ولی همینکه جواب داده یعنی مساله مهمی نیست و با کمی مراقبت حل میشه ....
....
۳:خدایا شکرت هزاران بار
از روز چهارشنبه هفته پیش تقریبا همه ساعت ها به ثبت نام دانشگاه و انتخاب واحد و نصب اپلیکیشن و اینا گذشت ...
حالا که دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شده حس میکنم منم همه کارهام تموم شده ...و در همین حس خلسه آور و دلپذیر بودم که صداش اومد مامااان لطفا میاید ...
دانشگاه میخواد ترم یک رو همین ۱ ماه و نیمه تموم کنه و با امتحانات دی ماه ازشون امتحان ترم اول رو بگیره و میان ترم هم احتمالا همون آذر هستش ...چیزی که هست اینه که این پسر که بار اولشه بدون کتاب داره میره اموزش رسمی ببینه (منظورم مثل مدرسه که کتاب کاملا تعریف شده و مشخصی داره ) و کتاب و جزوه خاصی نداره تا الان و این نگرانش کرده که چطوری بدون منبع باید درس بخونه و وقتی توضیح دادم چجوریه گفت ای بابا چرا اینجوریه
هنوز توی فاز دبیرستان و کتاب مشخص و اینا هستش
برای آزمایش و تزریق یه دارو و سرم رفتم درمانگاه و با مچ دست کبود و نابود برگشتم یعنی دقیقا کاآموزه ناشی بود از دستم رگ پیدا نکرد .. بیشتر از ده بار اون نیدل لعنتی رو توی رگ کنار دستم و مچ دستم فرو کرد و رگ پیدا نمیکرد دیگه واقعا اشکم داشت در میومد که مسئول پذیرش تزریقات به دادم رسید تازه میخواست سرم هم بزنه برام کاراموزه ..... کل مچ دستم کبود شده ورم کرده ....
....
زن عمو با درگیری ریه ۵۰ درصد و سطح اکسیژن ۴۵ باید بستری میشد اما توی بیمارستانا جا نبود و امروز جا پیدا شد ...خدا بخیر کنه فقط ....
....
عیدتون مبارک باشه
سردرد خر عست
خر نفهمی هم عست
مسکن ها هم انگار پودر نخودچی از بس تاثیرگذار هستن ماشالا ..بنظرم تمام پایانه های عصبی ام بلاک شدن که تاثیر پذیری ندارن از انواع مسکن ها ...شایدم هنگ هستن ...
....
لبتاپ چرا انقدر گرونه اخه
....
هوا هم که سرد شده شوفاژ رو روشن کردم
....
امروز پسرم و دوستش رفته بودن مدارکشون رو از دبیرستان بگیرن آقاااااا کلی مارو تحویل گرفتن زنگ زدن به موبایلم و این صوبتا ...کلی از بچه های ریاضی دبیرستانشون بوشهر قبول شدن ....
.
.
پ.ن:
دلوم میخاد برم سرد خونه وزیری کارگراش نفهمن در روم قُلف کنند، یخ بزنم اوقت بعد هفت سال یکی بیاد در روم وا کنه بگه بیو، حالو برو ادامه بده... (شیرازی طور)
.
.
دل خوش به خنده های منِ خیره سر نباش
دیوانه ها به لطفِ خدا غالبا خوشند :)