متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

انگشتان ظریف زنانه ای وارد کادر میشوند

صدای کشیدن کبریتی که قرارست شمعی را روشن کند

موسیقی "تو ای پری کجایی.."

و آیینه ای که روی ترمه مینشیند

نمایی از سفره هفت سین 

و مردی که حافظ میخواند

و چشمش به نگاه زنی می افتد 

که قرارست در آخرین 

سکانس قرن رو به اتمام همبازیش باشد.

ثانیه ها دست به دست میشوند

اعلام سال نو

و ما که یکسال دیگر کهنگی مان را جشن میگیریم

بهار که میشود 

پیرتر میشویم

و دوست داشتنی تر

به گمانم عشق درک همین مفهوم سادست 

امید به زندگی 

در حالیکه خیلی ها را در زمستان جا گذاشته ای

این روزها صدای بچه ها 

بیشتر از هر چیز مرا به وجد میاورد

شاید معنای تولد دوباره همین باشد

که اگر تو پیر شده ای زندگی جریان دارد

...

یادت باشد من هر سال در همین موقع خواهم رویید 

و عطر دستان تو را از بر خواهم کرد....

۲۰۵

امیدوارم سال خوبی باشه

تاریخهایی با شروع ۱۴۰۰ 

ما رسم داریم و این را شگون میدونیم که موقع سال تحویل اش رشته یا شیربرنج بپزیم 

خب قاعدتا پدر و مادر رضا به علت اینکه هم بزرگتر هستن هم از سادات گرانقدر هستن و از همه مهمتر طبقه پایین خونه ما هستن و خب رضا هم که اونجور بنابراین اول به اونها سر میزنیم من با تمام وجودم دوستشون دارم بخصوص مادر رضا رو انقدرکه مظلومه و بی نهایت مهربون و فردا را خونه مادرم میریم که دلم براش پر میزنه ....

امسال هم نشد بریم پیش بابا اخرین بار بهمن ۹۸ بود رفتم نگاه مهربونش و خنده قشنگش را موقع سال تحویل کاملا حس میکردم انگار که کنارم نشسته بود .




۲۰۴

اینجا خانه ما  به وقت شیراز انقدر طوفان و باران شل و گل اومده تمام تراس ما رو گل برداشته بی اندازه همه جا کثیف شده دلم میخواد شلنگ اب بردارم سرتاپای خونه و در و دیوار و وسایل را بشورم چقدرم این طوفان خسارت زده 

تمام پروازها لغو شدن 

جلو ماشین توی خیابون موقع برگشتن از خونه مامان یه درخت رو طوفان انداخت خدا رحم کرد ما جلوتر نبودیم ولی متاسفانه افتاد روی یک ماشین که پارک کرده بود کنار خیابون ....

یعنی عکس از تراس و شیشه ها بزارم عمق فاجعه بیشتر مشخص میشه انقدر دید افقی کم هست که خونه های کوچه روبرو اصلا دیده نمیشن فقط چراغهای نماشون بصورت تار میشه میدید

 

۲۰۳

خوندن کتاب حرمسرای قذافی را به پیشنهاد یکی از همکارا شروع کردم هر چی کتاب جلوتر رفت بیشتر از خوندنش بدم اومد یه کتاب حال بهم زن از یه ادم حال بهم زن تر( متاسفانه واقعی) ...قلم نویسنده یا مترجم هم اصلا قوی نبود فصلهای تکراری و جملات تکراری ...

کتاب من ملاله هستم را هم خوندم بهتر بود بازم نسبت به این ...

۲۰۲

دلنشین تر از صبح با هوای تازه ای که نوید اومدن بهار رو میده و یک پیام صوتی صبح بخیر از یک خواهرزاده ۴ ساله مگه داریم اصلا؟؟؟ 

یعنی این خود صبح بهشتی هستا ....

....

امروز اخرین روز کاری من در سالهایی با شروع ۱۳۰۰ هست و بقیه را مرخصی گرفتم چون طلبکار بودم تاااا شیفت عید که سودی بهم خبر بده چه روزایی هستم ...