متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۷۵

خوابها رو جدی بگیریم :

خواهرم میگفت چندبار خواب دیده بود که به طور واضحی بابا بهش گفته بوده ماشین دست محمد نده خواهرم میگفت بابا را ندیدم اما صداش میومد ..گفتش  متعجب بودم چرا همچین خوابی میبینم  اهمیتی ندادم به خوابم ؛گفتم حتما تو ناخوداگاهم فکر بابا بودم اینجور خواب دیدم  

.

دو سه روز پیش ماشین دست پسرم بود و تا اخر شب کلی کار داشت وقتی اومد خونه گفتش مامان ماشین خاله یه صدایی میده انگار شل و ول هست چرخ هاش  منم بردم به دوستم نشون دادم بهم گفتش که از لنت ترمزش هست و باهاش بیشتر از ۶۰ تا نرو و کلا هم باهاش تو سرازیری و مسافت زیاد نرو 

.

ما خودمون تعمیرگاه داریم روز شنبه ماشین را برد تعمیرگاه و بعد از بررسی دامادمون با چشمای گرد شده به پسرم گفته بود میدونی خدا چقدررررر بهت رحم کرده پسر لنت ترمز ماشین کاملا تموم شده و تسمه تایمشم باید عوض بشه هر لحظه ممکن بوده ترمز ول کنه و ماشین از کنترل خارج بشه 

.

اون خوابی که خواهرم میدید اونم چند شب پشت سر هم ...

انگار نگرانی پدر و مادرا هیچوقت تمومی نداره حتی وقتی زمان و مکانشون از دنیای ما جدا میشه