متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۳۸

بعد از کلی توضیح راجع به اینکه انسان کاملا سالم هم میتونه ناقل کرونا باشه باز میگه پس میتونم برم خونه مادربزرگم چون منکه مریض نیستم ویروس ندارم  نمیدونم اینهمه مقاومت از کجا میاد اخه!!!!!؟؟؟؟؟

.

به خانم و اقایی که اومدن و پدربزرگ و مادربزرگ نوزاد هستن میگم فقط یه نفر با نوزاد میتونه بیاد داخل ضمنا محیط ازمایشگاه الوده هست دوتا ماسک بزنید (اصلا ماسک نداشت) میفرمایند : نههه طوری نیست ما هر دو واکسن زدیم مریض نمیشیم دیگه  (نمیدونم این فکر از کجا اومده مگر شما واکسن سرخک یا ابله مرغان میزنید دیگه نمیگیرید اینا رو ؟؟؟ ) 

.

لطفا لطفا لطفا بی اندازه رعایت کنید 


۲۳۷

یک روز شنبه نسبتا شلوغ اینا فقط سهم من بوده و تمام اون پاکتها پر از نمونه های  خون نوزادان از شهرستانهای استان  و ازمایشگاهای سطح شهر :

.

۲۳۶

دیروز با شنیدن یه خبری واقعا شوکه شدم 

دیروز بعد از کار با خواهرم رفتیم خونه مامان خاله و دوتا دخترش هم اونجا بودن و متوجه جو سنگین و حتی چشمای اشکی دختر خاله ام شدم این دختر خاله ام متولد ۷۰ هست و سال۹۲ ازدواج کرد و یه دختر ۳ ساله داره دیروز که دیدمش متوجه شدم دوماه هست از همسرش جدا شده و امروز کار پایانی و امضای محضر بوده و خاله اورده بودش خونه مامان و به ما هم گفته بود بیایم تا دور برش باشیم و به اصطلاح کمتر ناراحت باشه وقتی برامون حرف زد و گفت علت جدایی اش چی بوده واقعا متعجب شدم شوهرش یه مهندس مکانیک هست که توی صنایع دفاع کار میکنه بسیاااار وجهه متشخص و با ادبی داره بسیار احترام میزاشت به ماها و خاطره هم همیشه خندان و شاد بود حتی عکسای عیدشون توی اینستاگرام نشون دهنده رابطه خوب بود کنار هم بودن میخندیدن و بنظر شاد میومدن اما وقتی خاطره گفتش که علت این جدایی بددهنی زیاد و دست بزن وحشتناک آرش بوده ما جدا شاخ دراوردیم ...آرشششش و دست بزن ؟؟؟؟؟؟ بددهنی؟؟؟؟؟ 

وقتی تعریف کرد متوجه شدیم تازه شکستن دستش سقط شدن بچه اولش کبودی پاهاش و بازوهاش ورم چشمش که اون سالها میگفت زمین خوردم تصادف کردیم و از این حرفا همش کار همین اقای بظاهر محترم بوده ....حتی میگفت یک بار که مادر ارش جلو اومده تا جلوی کتک خوردن خاطره و ارشیدا (دختر۳ سالشون) را بگیره چنان مادر خودشو زده که کتف مادر بیچارش در رفته بوده ....اصلا چیزایی که تعریف میکرد وحشتناک بود خاله میگفت هر روز بهش گفته بودم حالا که نمیتونی با تلفن حرف بزنی فقط یه پیام هر روز بده که بدونم خودت و ارشیدا زنده اید ....میگفت حتی یه بار نیمه شب خاطره را کتک زده و از خونه بیرون کرده و اونم زنگ زده به پدرشوهرش که بیاد ببردش خونه اشون حتی یه مدت ارشیدا و خاطره از ترسشون خونه مادرشوهرش زندگی کردن بهشون هییییییییچ پولی نمیداده و ناهارو شام و صبحانه را مادرشوهرش براشون میاورده و بعد از رفتن ارش سرکار بهشون میداده ....انقدر دیگه جون به لب شده و واقعا دیده ارشیدا هم بسیاااار پرخاشگر و بد دهن داره میشه با بچه هابازی نمیکنه فقط کتک کاری میکنه ناسزا میگه و داد میزنه خاطره گفت دیدم هم خودم هم ارشیدا داریم از بین میریم .....بهش گفتم خاطره جان چرا یهو اینجوری شد ارش ؟؟؟ مشکلی داره؟؟؟ جوابی داد که دیگه میخواستم خودم خاطره رو بزنم ......بهم گفتش سارا ارش از همون دوران نامزدی هم منو بدجوری کتک میزد خواهرش ر ا میزد مادربزرگش را زده بود و کلا عصبی بود منو میگی میخواستم واقعا خودم بزنم خاطره رو نصف کنم گفتم خاطرررره تو دوساااال بدون عقد نامزد بودیییییی اونم رفتارش این بووود بعد اونوقت ازدواج کردی باهااااش؟؟؟؟؟؟؟ ازدواج کردن به کناااار چرا ارشیدا رو اوردی چرا اونو اینجوری وارد این وضعیت کردی ....گفتش گفتم شاید درست بشه!!!!!!!!!!!!!! چی بگم بهش اخه چی میشه گفت اصلا جدایی اشون هم توافقی بوده و فقط از اون زندگی ماهیانه ۷۰۰ تومن نفقه و ۲۰۰ میلیون پول و یه ۲۰۶ بهش رسیده همین و دخترش هم پیش خودشه 

روانپزشک هم تشخیص دوقطبی برای ارش داده 

خیلی متاسف شدم نه برای اینکه جدا شده فقط بخاطر ارشیدا که قربانی بی عقلی خاطره شده 

میگم چرا جدا نشدی همون  موقع نامزدی کات نکردی بهم نزدی؟ میگه چون خواهرم توی عقد جدا شده بود(اون یکی دختر خاله ام همسن من هست و چند وقت بعد از عقد کردن متوجه شد همسرش اعتیاد داره و جدا شد ولی بعد از اون ازدواج خوبی کرد و الان دوتا پسر داره) گفتم ابرومون میره!!!!!!!!!!!!!!! 

.

پ.ن:

مادران محترم اگر پسرها یا دخترهاتون مشکلات روانی دارن لطفا براشون نسخه ازدواج نپیچید ....

۲۳۵

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۲۳۴

از سال ۹۰ تا الان حلقه ام را استفاده نکرده بودم مونده بود توی کشوی میز امروز موقع مرتب کردن میز و کشوها چشمم به جعبه اش افتاد و انداختم توی انگشتم غریبه بود برام خیلی زیاد انگار که از اول نبوده با اینکه دلم براش تنگ شده بود چند ساعتی توی دستم موند ولی خب بازم درش اوردم بودن یا نبودنش دیگه اهمیتی نداره