اتفاق خاصی نیوفتاده
زندگی به روال عادی برقراره
هرشب به این فکر میکنم که سال بعد این پسر سربازه ؟ کجاست ؟ و آخرشم به خودم میگم ای بابا حالا سرباز یا هر چی اینم میگذره میره (ولی فکرش همش تو سرم هست)
سال پیش شب یلدا مراسم عقد دختر عمو بود امسال اولین یلدای مشترکشون و همچنین سالگرد عقدشون بود یه کیک سفارش دادن با تم انار و یلدا و عقد ....کیک را همسرش تحویل گرفته بوده و دختر عمو بهش گفته بود بزارش یخچال شب میشه و جشنی و اینا دختر عمو میره که کیک را از یخچال بیاره ولی هر چی میگرده چیزی تو یخچال پیدا نمیکنه به همسرش میگه کیک را کجای یخچال گذاشتی میفرمایند توی یخچال جا نبود گذاشتمش تو فریز اونم بدون در پوش فکر کن از شب قبل حدود ۱۱ شب تااااا فردا شبش حدود ۹ شب میگفت چشمام گرد شد کیک را بیرون اوردم و دیدم دقیقا با یک تکه قلوه سنگ فرقی نداره هیچی دیگه ۵ کیلو کیک بینوا به فنا رفت ...
.
چرا حدود ۲۴ ساعت توی یخچال را نگا کرده بوده؟ چونکه یخچال باغ بوده و به همسرش گفته کیک را بزاره توی یخچال باغ
.
سرمایی خورده بودم عجیب غریب از ۲۴ اذر شروع شد با درد قفسه سینه و دیگر هیچ علائمی نداشتم گاهی کمی سردرد اما از ۲۸ دی به وضعیت تنگی نفس افتادم و سرفه های ناجور که باعث شد سه شب نتونم بخوابم تا همین دیشب البته بازم هیچ علامتی نداشتم نه تب نه سردرد نه لرز نه بدن درد فقط تنگی نفس و سوزش سینه و بی حالی از دیشب هم یهو همه چی عوض شد سرفه ها قطع شد تنگی نفس بهتره و بی حال نیستم ...دنیای عجیبی شده