متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۱

روز جمعه اول هر ماه پسرم و دوتا دوستش میان خونه ما بخاطر کلاس انلاین فیزیک و خب چون از صبح هستن تا حدودای ۷ عصر من میرم خونه مادرم تا اونها راحتتر باشن (بچه های خیلی خوبین) هر بار یا خودم ناهار میپختم یا از بیرون میگرفتم براشون اینبار گفتن خودمون اشپزی میکنیم خدا بخیر کنه اشپزخونم رو نترکونن

ماکارونی میخوان بپزن

دوست دارم پسرم اینجور تجربه های دوستانه رو داشته باشه خاطراتی که شاید دیگه کمتر تکرار بشن

این سه تا از دبستان باهم دوست بودن بارها خونه همدیگه رفتیم  خانواده ها همدیگه رو میشناسیم و از نظر سطح مالی در یک سطح تقریبا هستیم امروز مامانم میگفتن کاشکی هر سه تاشون یه دانشگاه قبول بشن با هم باشن همیشه

نظرات 1 + ارسال نظر
پیشاگ چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت 08:26 http://bojboji.blogfa.com

آشپزخونتون که حتما خواهد ترکید
به قول مادرتون اگه یه دانشگا قبول شن عالی میشه
راستش اولش شک داشتم شما باشی اما بعدش مطمعن شدم چون کس دیگه نبود که اسمش سارا باشه

امیدوارم خیلی نترکه
مرسی پیشاگ جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد