متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۹۲

نتایج اولیه ارشد هم اومد 

هر ۴ کد ظرفیت های دولتی و ازاد را مجاز شده 

آماااا 

فقط مجاز شده یعنی رتبه اش یه طوری درخشانه که میگه اصلا انتخاب رشته نمیکنم و دوباره ازمون میدم چون فقط و فقط دوتا شهر شیراز و تهران اونم دولتی میخواد ازاد شیراز همین امسال هم ممکنه بیاره ولی ترجیح با دولتی هست که خب قطعا شیراز نمیاره نمیدونم شایدم بیاره اما خب نمیخواد محک بزنه 

بهش گفتم نظر پدرشم زنگ بزنه بپرسه و با ایشونم مشورت کنه 

سربازیشم تا شهریور ۴۰۴ معافیت داره 

.

.

پ.ن: 

وضعیت عمو جالب نیست اصلا و تاریخ ۱۰ خرداد برای عروسی باز هم کنسل شد تازه فردا میرن بیمارستان پورت بزارن 

.

چقدر هوا گرم شده یهو اقا نمیشه جهشی وارد تابستون نشیم یه کم ملایمتر با حوصله ترررررر خو ذوب شدیم که ما

۳۹۱

بالاخره وامی که قرار بود شنبه واریز بشه دیروز واریز شد 

.

دیروز خیلی  خیلی روز شلوغی  بود و خیلی بدو بدو داشتم

‌.

مساله سرویس بهداشتی حل شد پدربزرگ پسرم توی ۴ /۵ ساعتی که کار تعمیرات طول کشید تمام مدت خونه ما بودن براشون توی قوری چای با هل و بهارنارنج دم کردم با کشمش های خونگی  خیلی دوست داشتن ۳ ۴ تا چای خوردن و یه مشت کشمش ریختن توی جیب کتشون  تمام مدت هم برام تعریف میکرد از این ور و اون ور و کلی حرف زدن  برام 

.

پ.ن: 

ظاهرا عروسی دختر عمو به ۱۰ خرداد منتقل شده البته فعلا در حد حرف هست تا ببینن شرایط پدرشون چجوریه هنوز که بستری در بیمارستان هستن و ملاقات هم ندارن به علت شرایط عفونتی و اینا 

با دختر عمو که حرف میزدیم تو گروه میگفت چونکه قرار بوده فردا عروسی باشه من همه وسایل شخصی و لباسهام را منتقل کرده بودم به خونه خودم حالا گرفتاری شدم یه پام خونه خودمه یه پام خونه بابام و بیمارستان ( میخواست لباسها و وسایل شخصی را برگردونه به خونه پدری اما همه بهش گفتن شگون نداره حرفای قدیمی هاست دیگه ...) 

.

اینطور که پیداست قراره دیگه شنبه ها خر نباشه 

۳۹۱

سایه شوم و سیاه کنسر باز افتاده رو جمع کوچیک ما

همه مراحلی که بابا طی کردن رو دارن حالا عمو اینا طی میکنن خاطرات وحشتناک اون زمان که من جز به جز اونا رو نوشتم توی ذهنم تداعی میشه اخه مگه چقدر گذشته ....

روزی که بعد از عمل بابا جواب پاتولوژی را شیما بهمون داد یادم نمیره

شیمی درمانی بلافاصله بعد از عمل

عمو وحید که پشت فرمون بود و گریه کرد

خدایا کمکش کن 

.

خیلی کلافه ام خیلی زیاد 

ادمی که از هیچ لحظه بعدی خبر نداره 

چی فکر میکردیم توی این هفته چی شد ....

۳۹۰

هفته ای که گذشت: 

۱: هنوز وام را ندادن با اینکه همه کارهاشو انجام دادیم ...

.

۲: سقف کاذب سرویس بهداشتی طبقه پایین دقیقا زیر واحد ما نشتی داده و هنوز علت این نشتی پیدا نشده کف سرویس بهداشتی واحد ما رو دوباره بندکشی و عایق کردن ولی ظاهرا مشکل واحد پایین همچنان با شدت به قوت خودش باقیه جاری زنگ زد و به من گفت تو (یعنی من) به پدر رضا زنگ بزنم و بگم که اینطور شده و کسی را بیاره و مشکل حل بشه !!!!!!!!!!! 

بهش گفتم که متاسفم که سقف سرویس بهداشتی شما اب میده ولی این موضوع را من به پدر رضا نمیگم و شوهر خودت(برادر رضا) با پدرش در این مورد صحبت کنه 

میگه خودتون کسی را بیارید !!!!!!!!!!!!!!!گفتم عزیزم من نه کسی را میشناسم نه خونه هستم بهتره اینکار رو خودتون انجام بدید ......

واقعا نمیفهمم من به عنوان عروس خانواده ای که پسرشون خیلی راحت خودشو از همه مسولیتها و چالش های خونه و زندگی خلاص کرده و معلوم نیست کجا رفته برای خودش داره زندگی میکنه باید پیگیر کاری باشم که نه در موردش اطلاعاتی دارم نه کسی را میشناسم سرکار هستم  بعد ایشون که شوهرش کنار دستشه خودش خونه هست  و پدرشوهرش عموش میشه خیلی راحت میگه تو برو پیگیر باش ....اصلا واقعا خیلی عجیب هستن این خانواده ...

.

۳: شوکه کننده ترین خبر هم امروز داده شد و اونم بیماری ناگهانی و جراحی پدر عروس (عموی خودم) هست و این جراحی ناگهانی که علتش وجود یه تومور در روده بزرگ هست و مطلع شدن از نتیجه قطعی باعث شد فعلا عروسی کنسل بشه خیلی حال همه گرفته شد هیچ کسی دلش نمیخواد بخاطر اینجور مسائل عروسی ای که فقط ۷ روز دیگه مونده بود کنسل بشه خیلی خیلی شوکه کننده بود امیدوارم واقعا و از ته ته دلم که فقط یه تومور معمولی باشه و با بیماری ومشکل خاصی روبرو نشه اصلا دلم نمیخواد تجربه بیماری بابا برای کس دیگه ای تکرار بشه .....

.

هفته پر چالش و سختی بود امیدوارم زودتر حل بشن تو مغزم انواع فکرها جولان میدن ....

۳۸۹

دیروز را دو ساعت پاس گرفتم که برم دنبال کارای وام  ببینم پرداخت میکنن یا نه  صبح اول وقت رفتم بانک شعبه مورد نظر که ببینم چکار کنم بهم میگه چون پولت یک سال هست توی بانک خوابیده این مبلغ وامی که میخوایی بهت تعلق نمیگیره باید ۹ ماه پیش میومدی که اون مبلغ را بهت بدیم !!!!! حالا فقط نصف اون پول را میتونی وام بگیری ...منکه اصلا سر در نیاوردم چی میگه میگم اخه روزی که من اومدم اینجا حساب باز کنم خودتون گفتید شرایط را و نگفتید که باید تا فلان زمان بیام تا اون وام را بهم بدن میگه اصلا حسابت چیه میگم فلان میگه اهااااا اونا اره ولی با پول خودت انقدر بهت میدن (یعنی مبلغ وام دقیقا اندازه پول خودمه مثلا ۱۰ پول خودم ۱۰ هم وام میشه ۲۰ ) در حالیکه بهم همون روز بهم گفت غیر از پول خودت مثلا ۲۰ بهت میده وام ....هیچی خلاصه گفتیم عیب نداره حالا همینو هم بدید  رفتم دانشکده که به لادن بگم بیاد ضامنم بشه از اقای معاون بانک کد شعبه را پرسیدم یه کد داده حدود ۸ رقم !!!گفتم شاید کدشون انقدر دیگه ...گواهی کسر از حقوق را از دانشکده گرفتیم و رفتیم بانک همه کارها رو کردیم اخرکار جناب معاون  نگاه به گواهی کسر حقوق میندازه میگه چرا بجای کد شعبه شماره تلفن شعبه را زدید میگم از شما پرسیدم کد شعبه چیه شما اینو دادید بهتون هم گفتم چقدر طولانیه گفتید بله .......گیج بود طرف کلا فکر کنم ....خلاصه گفت فعلا بزارید باشه بقیه کاراتون بکنید امیدوارم رییس بانک ایراد نگیره ......و اکنون منتظر تماسشان هستیم برای امضا و واریز وام 

احتمالا صد سال دیگه هم باید منتظر این مورد باشیم .....فقط خوبیش اینه بدون سود هست اما بدیشم اینه ۱۲ ماهه هست و قسطاش یه خورده سنگین میشه 

.

پ.ن: 

چطوری بدون ضامن و ودیعه میلیارد میلیارد وام میگیرن و الفرار به هیچ جای هیچکسم نیست اما نوبت مردم عادی میشه انقدر سفت و سخت هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟