دبیرستان که بودم سریال در پناه تو را نشون میداد بعد توی سرویس یکی از دخترا گفت میگم بچه ها این "پری امیر خمره" کدوم بازیگره نقشش چیه ؟ نمیدونم چرا اسم و فامیل اون بنده خدا رو اینجوری خونده بود یهو دخترا همه زدن زیر خنده و گفتن باباااا اون "پری امیر حمزه" هست حالا شبیه این جریان دیروز اتفاق افتاد یکی همکارا که داشتن کار ثبت انجام میدادن گفتش میگم خانم فلانی (من) ما اسم" فرضیه " مگه داریم ؟؟ گفتم فرضیه ؟؟ بعدش با یکی دوتا از بچه ها نگاه کردیم و متوجه شدیم نوشته شده "مرضیه" منتها گردی سر "میم" را سربالا نوشته ....هیچی اینجا از درز دیوار هم میخندن چه برسه همچین سوتی ای
.
پ.ن:
امروز خیلی بی حال بودم دست و بازوها و پاهام درد میگرفت در واقع عضله هام میگرفت و قلبم با شدت زیادی و ضربان بالا میزد کاملا مثل یک وسیله کم باتری انقدری که گاهی مجبور بودم دراز بکشم توی اتاق رست به شدت هم خوابالو بودم انگار صد سال بود نخوابیده بودم خودم فکر میکنم گرما زده شده بودم دوتا لیوان اب با نبات زعفرانی خوردم خنک یه کم سرپا شدم همچنان هم بی حالم حالت تهوع هم داشتم و سرگیجه اما خیلیییییییی کمتر از صبح
.
یکی از دوستانم دندون جلوشو عصب کشی کرده و ترمیم دندون ۲ را حالا رنگ دندونه حالت ابی تیره شده و بعد از گذشت ۳ ۴ ماه لق شده !!!!!!!!! ندیده بودم تا حالا همچین چیزی .
بالاخره عروسی ای که دوبار کنسل شده بود برگزار شد خدا رو شکر و خیلی خوش گذشت غیر از اونجاهایی که دی جی برای خودش هنرنمایی میکرد و اهنگ های ابی و معین را با صدای فوق العاده افتضاحی میخوند
قرار بود عصر روز عروسی من برم خونه مامان چون ارایشگاه نزدیک به خونه مامان بود و از اونجا بریم عروسی موقع لباس پوشیدن دیدم ای داد لباسم را یادم رفته از خونه بیارم حالا خونه ما وسط سنگین ترین ترافیک شب جمعه شیراز هست هم توی مسیر ورودی و خروجی شیراز هست هم تو مسیر تالارها و باغ های عروسی و باغ های شخصی هم از اون طرف به خیابونهای شب شلوغ شیراز یعنی اینجوری شد که ما۶ و نیم راه افتادیم و ۹ رسیدیم باغ عروسی ولی خب هنوز عروس داماد نیومده بودند
.
پ.ن:
از من اصرار که انتخاب رشته کنه مرتب هم تمدید میشه زمانش از اون انکار که نه بمونه برای سال بعد
.
شب عروسی از این دود های رنگی که شبیه ابر هست (یخ خشک) خیلی زیاد استفاده شد که چون من نمیدونستم حساسیت دارم بهش ریه هام تا همین الان هنوز خوب نشده با وجود امپول و قرص همچنان سرفه و تنگی نفس خفیف و گرفتگی صدا دارم
.
نوه اون یکی عمو که یه دختر بچه ۷ ساله هست شب عروسی از پولهایی که روی سر عروس داماد میریختن ۱میلیون و ۵۰۰ هزار تومن جمع کرده بود
.
و در اخر :
چقدر هواااا گررررمه
خیلی یهویی فردا شب عروسی دختر عمو هست
منم الان در ارایشگاه میباشم برای یه سری کارها
لباس و کفش هم خریدم
.
عروس و خانواده عمو خیلی روبراه نیستن خیلی خیلی روحیه اشون را از دست دادن امیدوارم فردا شب بتونه کمی تاثیر مثبت داشته باشه یکی از برادرهای عروس هم نمیتونه بیاد عروسی چون دو سه روز پیش عموی جوان خانمش تصادف کرد و فوت شد
.
فعلا همین ها ...
نتایج اولیه ارشد هم اومد
هر ۴ کد ظرفیت های دولتی و ازاد را مجاز شده
آماااا
فقط مجاز شده یعنی رتبه اش یه طوری درخشانه که میگه اصلا انتخاب رشته نمیکنم و دوباره ازمون میدم چون فقط و فقط دوتا شهر شیراز و تهران اونم دولتی میخواد ازاد شیراز همین امسال هم ممکنه بیاره ولی ترجیح با دولتی هست که خب قطعا شیراز نمیاره نمیدونم شایدم بیاره اما خب نمیخواد محک بزنه
بهش گفتم نظر پدرشم زنگ بزنه بپرسه و با ایشونم مشورت کنه
سربازیشم تا شهریور ۴۰۴ معافیت داره
.
.
پ.ن:
وضعیت عمو جالب نیست اصلا و تاریخ ۱۰ خرداد برای عروسی باز هم کنسل شد تازه فردا میرن بیمارستان پورت بزارن
.
چقدر هوا گرم شده یهو اقا نمیشه جهشی وارد تابستون نشیم یه کم ملایمتر با حوصله ترررررر خو ذوب شدیم که ما
بالاخره وامی که قرار بود شنبه واریز بشه دیروز واریز شد
.
دیروز خیلی خیلی روز شلوغی بود و خیلی بدو بدو داشتم
.
مساله سرویس بهداشتی حل شد پدربزرگ پسرم توی ۴ /۵ ساعتی که کار تعمیرات طول کشید تمام مدت خونه ما بودن براشون توی قوری چای با هل و بهارنارنج دم کردم با کشمش های خونگی خیلی دوست داشتن ۳ ۴ تا چای خوردن و یه مشت کشمش ریختن توی جیب کتشون تمام مدت هم برام تعریف میکرد از این ور و اون ور و کلی حرف زدن برام
.
پ.ن:
ظاهرا عروسی دختر عمو به ۱۰ خرداد منتقل شده البته فعلا در حد حرف هست تا ببینن شرایط پدرشون چجوریه هنوز که بستری در بیمارستان هستن و ملاقات هم ندارن به علت شرایط عفونتی و اینا
با دختر عمو که حرف میزدیم تو گروه میگفت چونکه قرار بوده فردا عروسی باشه من همه وسایل شخصی و لباسهام را منتقل کرده بودم به خونه خودم حالا گرفتاری شدم یه پام خونه خودمه یه پام خونه بابام و بیمارستان ( میخواست لباسها و وسایل شخصی را برگردونه به خونه پدری اما همه بهش گفتن شگون نداره حرفای قدیمی هاست دیگه ...)
.
اینطور که پیداست قراره دیگه شنبه ها خر نباشه