متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۴۱۶

دیروز که میرفتیم بیرون دیدم که خونه واحد ۳ (همون خودکشی کذایی) خالی هست و هیچی داخل واحد نبود نه وسایلهای برادرشوهربود و نه خودشون .....

آیا پدرشوهر  واقعا اونا رو بیرون کرده؟ 

در واحد ۴ طاق باز بود و دو سه تا اقا غریبه داخل بودن 

شاید هم میخوان بازسازی کنن؟!

فضولیم زیاد شده 

.

.

بعد نوشت:ساعت ۳عصر با تماس مادرشوهر که البته بسیااااااار ناراحت بود و گفتن اینکه قفل درها عوض شده و بیاید کلید جدید را بگیرید مشخص شد که واحد۳ از اینجا رفتن راستش ما ها همو زیاد نمیدیدیم گاهی توی راه پله یا جای دیگه در حد کوتاه اما واقعا خیلی ناراحتم که رفتن کاش اینجوری نمیشد و میشد با هم باشیم حتی اگه همو نبینیم کاش بشه برگردن دلم برای مادرشون واقعا میسوزه از همه بیشتر اون ناراحته .....

نظرات 9 + ارسال نظر
.., پنج‌شنبه 14 فروردین 1404 ساعت 13:52

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد


سلام لطف میکنید دوباره ادرس وبلاگتون را برام بزارید

ویرگول چهارشنبه 13 فروردین 1404 ساعت 18:27 http://Haroz.blogsky.com

سارا جان نازم عیدت مبارک
سیزده ات هم به در
امیدوارم امسال یکی از بهترین سالهای عمرت بشه و پر باشه از عشق و ثروت و سلامتی برای خودت و گل پسر و خانواده گرامیت

سلام ویرگول جااانم
ممنونم عزیزم
برای تو هم همینطور باشه عزیز دل مهربون من

م. ر پنج‌شنبه 30 اسفند 1403 ساعت 14:38

سلام
بلاگفا رو. چه کردی؟

سلام
دوباره ساختمش چون پاکش کرده بودم

مری سه‌شنبه 28 اسفند 1403 ساعت 18:53

دوری و دوستی
دیگه دوره همه با هم زندگی کنن گذشت
مادر هم نشینه الکی غصه نخوره
وولا

شاید هم همینطور باشه که شما میگید

... سه‌شنبه 28 اسفند 1403 ساعت 10:34

بگذارتاازاین شب دشواری بگذریم...

مریم شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 10:39

فکر کنم مجبورشون کردن، اگه نه چرا قفل در رو عوض کردن؟

فقط جاریم رفته از خونه همه وسایل و ماشین و طلا رو هم با خودش برده و جایی رو با یکی از دوستاش اجاره کرده شوهرش تو واحدشون تنها فعلا هست و مادرشون بهش وسیله کمی داده قفل در رو عوض کردن که جاریم دیگه نتونه بی خبر بیاد تو ساختمان

شادی دوشنبه 20 اسفند 1403 ساعت 14:46

خیلی جاری ات کار خوبی کرد چرا بمونه چوس بو کنه؟ بره پی زندگیش روحیه اش بهتر میشه

ای بابا بهترم از این ادبیات هم میشه کامنت گذاشت دوست گرامی

تیلوتیلو جمعه 10 اسفند 1403 ساعت 21:12

سلام سارای مهربونم
پیرمرد غرغروی ساختمان، کار خودش را کرد...
و اون مادر باید غصه ها را تنها تنها بخوره
خدا آخر عاقبت هممون را بخیر کنه
خوب میدونی با صبوری اونجا ماندگار شدی و داری با مهربونیهای خودت همه چیز را تحمل میکنی

سلام عزیزدلم
نمیدونم واقعا کار خودش بوده یا اونها خودشون رفتن
ولی مادرشون واقعا گناه داره خیلی غصه میخوره
الهی امین

ربولی حسن کور جمعه 10 اسفند 1403 ساعت 13:38 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
شما اونجا ساکنین از ما میپرسین؟

سلام
حق با شماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد