متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۱۶۵

۱:یه جور بیسکوییت زنجبیلی این فروشگاه سروش سر کوچمون داشت که من توی عید یه ظرف فلزی بزرگ ازش خریدم ۴۵ تومن دیروز که رفتم ازش خرید کنم دیدم داره گفتم بخرم شده بود ۱۶۰ تومن از خیرش گذشتم 


۲: خانمه پای صندوق میگفت نهههه این روغن پخت و پزه من فقط روغن سرخ کردنی میخوام ...پیرمرده توی صف  صندوق گفت ای بابا خانم چونه نزن همینم گیرت نمیادا روغن روغنه حالا یکی سرش سبزه یکی قرمز بردار برو کار داریم  بنظرم درست میگفت 


۳:یکی از خدماتی های اینجا حالت های سرماخوردگی داشته گفته طوریم نیست بدون ماسک برای خودش خوش و خرم کار میکرد بعدم با وایتکس ما رو وایتکس پاشی کرد انقدر سرفه کردیم و چشمامون میسوخت گفتیم از کرونا نمیریم از عوارض وایتکس پاشی های شما حتما میمیریم ...بعد خانم دکتر مجبورش کرده تست بده تستش مثبت شده با علائم ....بنظرم بهتر بود خودشو مینداختیم توی وایتکس و الکل و اسید سولفوریک و اب نمک و همه چی ..اخه برادر من چراااااااا وقتی علائم داری بدون ماسک تردد میکنی اینهمه 


۴: یه راننده سرویس داشتیم خانم بود یه خانم نسبتا جوان یه دختر ۷ ساله داشت که مبتلا به سرطان خون بود و شیمی درمانی میشد اما چندان وضعیت وخیمی نداشت و یه پسر ۲۱ ساله که درس میخوند همسرش قبل از خودش راننده سرویس دانشکده بود اما یک سال قبلش تصادف کرد و فوت شد ...ماشینشون را داده بودن بیرون از این مدل ارزون ها گازسوز کرده بودن یعنی با ترس و لرز سوار میشدیم همیشه بوی گاز میداد خیلی بهشم میگفتیم برو اینو یه کاریش کن خطرناکه اما به خرجش نمیرفت چند وقت پیش موقع سوختگیری بعد از گاز زدن ماشین منفجر شد و ....نمیدونم الان اون بچه ها چه سرنوشتی پیدا میکنن  دانشکده به پسرش گفته اگر بخواد میتونه بجای مادرش بیاد اما ماشین نداره که ....ضمنا بنظر میاد اینجا واقعا براشون نفرین شده هستش


۵:یه نیروی دیگه اونجا داریم اسمش خانم ماه نسا هستش وااای یکی از بچه های طرحی خیلی ناخواسته اومد اسمشو صدا بزنه براش کاری بکنه نمیدونم چرا گفت عنبر نسا خانم وااای بچه های پذیرش بچه های تحقیقات و تست منفجر شدن بهش میگم چی میگی دخترررر عنبر نسا چیه ماااه نساااا میگه وااای خدا کنه نشنیده باشه وگرنه پاک ابروم میره چرا من گفتم عنبر نسا ....لادن میگفت تقصیر تو نیست از بس اینروزا همه از عنبرنسا حرف میزنن  


۶:پدر پسرم یه کیس کامپیوتر برای محمد گرفته خدایی قیافش واقعا زشته بعد اصلااااا استانداردهای مورد نظر محمد رو نداره بهش هم نگفته بود میخوام برات بگیرم خودش رفته گرفته فرستاده در خونه حالا این پسر میاد و میره دیگه عیبی نیست روی این کیس بدبخت نزاره دیروز که داشت غر میزد و عیب و ایراد میگرفت پیش خودم گفتم شیطونه میگه کیس رو بردارم ببرم بندازم دورها .....چقدر اخه ایراد میگیری بچه ....چیکار کنم الان خب من ....پدران محترم نکنید اینکارها رو .....بچه های شما بزرگ شدن و خودشون معیار سنجش و سلیقه دارن .....بدیش هم اینه که خب محمد از سالها پیش از کلاس چهارم دبستان بصورت حرفه ای کامپیوتر رو یاد گرفته و اطلاعات بروزی هم داره حتی میتونه خودش کیس جمع کنه انقدر که برای دوستاش میره باهاشون خرید و راهنماییشون میکنه ....برای دوستش یه کیس جمع کرد یک ماه پیش بابای دوستش میگفت تا الااااان تو کجا بودی 

حالا کیس خودش ......انقدر از این کیس بدش میاد که خدا میدونه .....مرد نامرعی تو که از اینکارا نمیکردی چطور یهو اینکار رو کردی اونم چیزی که میدونی براش خیلی مهمه ....حالا روزی نیست غر نزنه ....بهش گفتم اینا رو بابات بگو میگه نههههه خب حالا دیگه خریده گناه داره ......

آیا من گناه ندارم که سر من غر میزنی ....

اونروز نزدیک بود دیگه عصبانی بشم به خودم گفتم آرااااااام باش تقصیری نداره  اینم 

این بود انشای ما .....


نظرات 9 + ارسال نظر
سحر جمعه 21 آذر 1399 ساعت 18:18 https://roya-94.blogsky.com

کیس جمع میکنه ینی چی؟

یعنی میتونه قطعات یک کیس کامپیوتر را تهیه کنه و مادربورد رو ببنده و کیس را راه اندازی کنه ...اسمبل کردن کیس کامپیوتر

ربولی حسن کور جمعه 21 آذر 1399 ساعت 15:29 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
دانشگاه ورشکست نشه میخواد پسر اون خانمو به جای مادرش استخدام کنه؟

سلام
چی بگم والا ...دانشگاهه دیگه

یه بنده خدا جمعه 21 آذر 1399 ساعت 13:28

کجایی نیستی همشهری؟
عامو عادت کردیم اینجا هر روز نوشته هات رو بخونیم.
اما
آرزو میکنم هرجا باشی سلامت و شاد و سعادتمند باشی همشهری

لطف دارید

پیشاگ پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 11:02

اره از سبد غذایی ماهم یه چیزایی حذف شده خداکنه تهش نون و تخم مرغ بمونه نهایتا
ساراااا مادر روغن رو دقت بفرما چی چی یکی درش قرمزه یکی سبز توهم میگی راست میگفت
البت که روغن اشغالی بیش نیس من خط تولید یکی از کارخونه هارو دیدم چیزی شاید هرکسی نتونه ببینه
نمیدونی چه ..... هیچی نگم بهتره
ترووخدا اگه روغن میخوری حداقل فقط سرخ کردنی بخر
جامد و پخت و پزو بنداز دور
خانم عنبر نسارا اخه
طفلکککک محمد البت که کوزه گر از کوزه شکسته اب میخوره

والا بخدا
پیشاگ باور کن فقط رنگ درشون باهم فرق داره بوخودا
وای وااای اصلا از عنبر نسا نگو وقتی یادم میاد
اوهوم نقشه هاش نقش بر اب شدن همه

تیلوتیلو پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 08:58 https://meslehichkass.blogsky.com/

1- من تازگی با این مدل خوردنی ها و قیمت ها مواجه میشم و دقیقا از خیرش میگذرم
یواش یواش از خیر همه چی باید بگذریم؟

2- اعتراف میکنم منم اصلا به مدل روغن دقت نمیکنم ... چه فرقی داره مگه؟

3-بندازینش توی همون وایتکس ها

4- خب مگه حقوق پدرشون را نمیگرن؟

5- بیچاره خانم عنبرنسا

6- این مدل مهربونی کردن بیشتر خود اون آدم را راضی میکنه تا مخاطب را ... اگه میخواست مخاطبش را خوشحال و راضی کنه پولش را میریخت به حسابش میگفت میخواستم یه کیس برات بخرم گفتم بهتره خودت بخری که سلیقه خودت باشه
میدونی اینطوری چقدر ذوق میکرد؟؟؟؟؟؟

همین دیگه مرتب گرون بشه و ما هم نخریم کم کم داریم...پووف ولش کن حرف بزنم کار به ناسزا میکشه
من قبلا دقت میکردم اما از وقتی نایاب شده نه دیگه
اره والا
والا اصلا ازشون خبر ندارم دیگه
وای وااای
بخدا انقدر عصبی شدما ...چقدر دلم برای این پسر سوخت ..اینهمه رفته بود برای خودش مدل کیس دیده بود قطعات دیده بود بالا پایین کرده بود حتی قرار بود با پدرش با هم برن بخرن بعد یهو با این مواجه شد حالش گرفته شد اما خب چیکار میشه کرد

تیلوتیلو پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 08:55 https://meslehichkass.blogsky.com/

انشای خوبی بود دخترم
من به شما 20 میدم نگران نباش

کاشکی اینجا ایموجی پز دادن داشت تا میگفتم چقدر ۲۰ گرفتن ازت پز داره

بلاگر چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 15:17

انشا؟ مثنوی هم اینقدر نمیشه !
میدونی به چه نتیجه ای رسیدم؟ لادن دیگه خودشو بازنشسته کرده از شنیدن حرفاتون ، اینجا چند نفر مظلوم مثل ما پیدا کردی ، هر چقدر که دلت میخواد داری غر میزنی !

خب معلومه که انقدر نمیشه.. مثنوی خیلی زیادتره
ببینید بلاگر الان کی داره غر میزنه؟؟

یه بنده خدا چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 14:48 https://oldjavoon.blogsky.com/

اصلا جدا از اینکه همشهریم هستین نمره شما بیست تمام _۲۰_
آفرین صد آفرین

با کسب اجازه
لینک وبلاگ شما رو پیوند گذاشتم

مرسی

یه بنده خدا چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 13:31

انشای قشنگی نوشتین
آفرین
_۱۸/۵_

انشای قشنگی نوشتین افرین بعد هجده و نیم ؟؟؟؟
خو اقلا ۱۹و نیم بدید لطفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد