روزها میگذرد از پی هم
میگذرد میگذرد میگذرد
یه چیزهایی هم اتفاق افتاده اما نه چندان مهم و نه قابل تعریف
دچار سندرم بی تفاوتی هستم در این روزها ....
اما .....همیشه یک اماهایی هست که گذاشتمشون کنار برای وقتیکه حال و احوالم خوب بشه
من یه آگهی فروش توی دیوار زدم برای چیزی که حدودا ۱۰ ۱۲ کیلو وزن داره بعد دیشب یه نفر از ارومیه زنگ زده و میگه که میخوادش و اورژانسی هم میخوادش میگم فقط پست میتونم بکنم براتون چندین روز طول میکشه در ضمن نحوه پرداختش هم هست و درنتیجه برای ارومیه نمیفرستم ....دو ساعت داشت مغز منو تلیت میکرد که حتما میخوامش ...گفتم جااانم نمیشه ...میگه فامیل ندارید اینجا ......قشنگ میخواستم بزنمش ...اما ارامش خود را حفظ کرده و گفتم خیر ندارم ...خدافظ شما
.
نکته: وزن بسته رو برای این نوشتم که بگم یعنی هزینه پستش به ارومیه زیاد میشه بر حسب وزن بسته و مقرون به صرفه نیست براش مگر الزامی باشه خیلی
ای بابا... هزینه ی پستش به عهده ی مشتریه.
آخه چرا بهش ندادی ساراجان؟
مشتری خوبی بوده والا!
حیف که پروندیش!!!
یعنی چی بوده 10 کیلو وزن داشته ؟ یعنی چی بوده که طرف اورژانسی میخواستش ؟ اصلا چرا فامیل ندارین اونجا![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
چه وضعشه خانم
کتاب و سی دی تست کنکور سه سال![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
همینو بگو اخه
سلام
واقعا اونجا فامیل ندارین؟
عجیبه
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
اره واقعا
یعنی تو آگهی هم همینجور زدی؟
یه چیز ۱۰ ۱۲ کیلویی بفروش میرسد. یکم بیشتر توضیح میدادی خب ! (لبخند)
حالا اون کی بوده که این یه چیز را بد جور لازم داشته.
منو نزنی سارا !
خب معلومه که نه
یه بنده خدای نیازمند به این کالا