داشتیم میرفتیم خونه خواهر کوچیکه به خاطر ترافیکی که هر چند روان بود و سنگین نبود ما هم اروم میرفتیم یه پرشیا با بوق ممتد و بلند میخواست که ما از سرراهش کنار بریم و بهش راه بدیم بدجوری دستشو گذاشته بود روی بوق خواهرم راننده بود در حالیکه داشتیم شاخ در میاوردیم که اخه تو این ترافیک این بوق چیه و این سرعت چیه نکنه کسیکه پشت فرمونه سکته کرده اخه بوق زدنه و سرعته غیر عادی بود تا کمی راه باز شد خواهرم کنار رفت تا صدای بوقش قطع بشه امااااا کنار رفتن همانا و ماشین با سرعت زیاد رفت توی بلوار عریض و بعد از طی یه مسافت ۹ ۱۰ متری بصورت کج که نزدیک بود واژگون بشه برگشت با تمام قدرت کوبیده شد وسط خیابون و کشیده شد تو شانه خاکی و استپ کرد ما که بخاطر سرعت کم فقط ایستادیم بقیه ماشین ها هم ایستادن اگرررررر سرعت داشتیم میخوردیم به پرشیا و معلوم نبود چی بشه خودم دیدم نفر کنار راننده چندین بار محکم سرش به شیشه جلو ماشین خورد
پرشیا که استپ کرد بعد از ۳ ۴ دقیقه یه اقای حدود ۶۵ ساله ازش پیاده شد همه فکر میکردن راننده سکته کرده پشت فرمون واقعیتش کسی جرات نزدیک شدن نداشت به ماشین بنده خدا پیاده شد لنگ لنگ اومد سمت ماشین ما و گفت حلال کنید هم دوتا لاستیک سمت راننده ترکید هم ترمز برید مجبور شدم اونطور بوق بزنم وگرنه میخوردم بهتون
خدا رو شکر راننده بسیااااااار با تجربه ای بود اگر یه جوون پشت فرمون بود ماشین واژگون میشد و قطعا اتفاق ناگواری میافتاد
ما اگر سرعت داشتیم و ماشین واژگون شده بود میافتاد روی ماشین ما
..
بهشون گفتیم بمونیم کنارتون تا اورژانس بیاد و چون اونکه همراهش بود خانمش بود که سن و سال داشت ترسیدیم سرش اسیب دیده باشه گفتیم فقط صندلی را اروم بخوابونه و اون خانم اصلا تکون نخوره خدا رو شکر اورژانس خیلی سریع رسید امیدوارم اتفاق بدی براشون نیافتاده باشه
صحنه وحشتناکی بود
شیراز زیبای من
شیراز مهربان من
شیراز بیگناه من
شیراز من شیراز من شیراز من
.
ثبت شود به تاریخ تلخ حادثه شاهچراغ
امروز بچه های ورثه یه عکس گذاشتن تو گروه عکسی که ناسا منتشر کرده از ستونهای افرینش یعنی بگم چقدرررر قشنگ و البته ترسناک بود بعد خلاصه حرف افتاد تو گروه و هر کس چیزی گفت رسید به گناه و جهنم و بهشت و این چیزا که دختر عمه یه حرفی زد که اگر خدا منو برای هر چیزی ببخشه بخاطر خندیدن به این حرف دختر عمه نمیبخشه دختر عمه فرمودند اون موقع که راهنمایی بودم مینشستم سوالهای شب اول قبر را حفظ میکردم که وقتی مُردم یادم نره .....خدایی شما بودید قیافه اتون به چه شکلی در میومد ؟؟؟؟؟؟
اخه سوالای شب اول قبرررر ؟؟؟؟
مگه حفظ کردنیه ؟؟؟
ازمون استخدامیه اخه مگه؟؟؟؟
هیچی دیگه کل ورثه تصمیم گرفتن مدتی در افق محو بشن
یه جایی از فیلم تیک آف فائز میگه:
دلوم میخاد برم سرد خونه وزیری کارگراش نَفَمَن در روم قُلف کنن، یخ بزنم اوقت بعد هف سال یکی بیاد در روم وا کنه بگه بیو، حالو برو ادامه بده...
اصلا نفهمیدم چی شد موقع اشپزی سه تا از انگشتهامو بریدم به ترتیب عمیق نسبتا عمیق و نسبتا سطحی
حالا مگه خونش بند میومد
اوضاعی بودا
چاقو بزرگ بود و گوشت نیمه منجمد اومدم تیکه های کوچکتر کنم سه تا انگشتم موند زیر چاقو و با فشار دستم قشنگ نزدیک بود انگشتم قطع بشه
و بدین ترتیب مجروح گشتم