اصلا دلم نمیخواد هیچ دورهمی و مهمونی برم
من اصلا از این چیزا خوشم نمیاد
دوست دارم تو خونه باشم
من ادم شلوغی و مهمونی اونم با فاصله های کم نیستم
دست خودم نیست از رفت و امدی که اختیارش دست من نیست خوشم نمیاد
از غر زدن و قیافه گرفتن کسیکه فقط با اون ناچارم برم مهمونی بدم میاد
از حس اجبار برای انجام کاری بدم میاد
ایکاش میشد اینا رو واضح برای همه گفت ایکاش درک میکردن همه مثل هم نیستن یکی از دورهمی و شلوغی خوشش میاد و هر روز هم بره کم هست براش یکی هم مثل من سالی یکی دوبار دورهمی را میپسنده
ولی وقتی ادم بهشون میگه جواب میدن که نه اینکار بی احترامیه یا میگن مگه افسرده ای یا حرفای دیگه
پ.ن:
بازم دور همی گذاشتن.. بدم میاد انقدر از اینکار بخصوص که خط فکری و عقیده ای امون با هم متفاوته بودن تو جمعشان برام لذت بخش نیست بیشتر برام هدر دادن وقت هست ولییییییی مجبووورم برررررم
.
یکی نیست بهشون بگه شماهایی که دوست دارید برید چه اصراری دارید همه حتما باشن اگرم نیام ناراحت بشید
انگار ادم ها هر چی سنشون بالاتر میره خیلی محتاط تر و خیلی خیلی ترسو تر میشن و همین باعث میشه دست به کارای بچگانه بزنن کارایی که باعث حرص خوردن و حتی عصبی شدن بقیه میشه ....الان حدود میشه گفت تقریبا ۱ ساله که ما گرفتار یه همچین رفتاری از پدررضا هستیم از طرفی بزرگتر هستن و نمیشه بهشون چیزی گفت از طرفی اعصاب همه رو خرد کرده اینکار ...حالا چیکار ؟
قفل کردن تمام درهای ورود و خروج اصلی خونه حتی وقتی هممون خونه هستیم و خودشم خونه هست اونم با قفل کتابی از طرف داخل یعنی اگر بیرون باشی و فقط خودش خونه باشه ( که به علت کهولت سن گوششون هم بسیار کم شنوا شده) قشنگ پشت در میمونی مگر اینکه انقدرررر تلفن بزنی تا بلکه بشنوه و آسه آسه بیاد در رو باز کنه .....اگر هم داخل خونه باشی چیزی سفارش بدی باید بری در خونشون رو بزنی و بگی لطف کنید بیاید در رو باز کنید یعنی شدیم مضحکه همه کلید رو فقط خودش داره و به هیچکس نمیده چندبار مادر رضا بهش گفته اینکار رو نکن اما فقط باعث دعوا و تنش بینشون شده
سه چهارماه پیش یه روز هفته که مهمانی زنانه بود من رفتم خونه خواهرم و محمد توی خونه بود همون روز بخاطر کاری پدر رضا و مادرش از خونه بیرون رفته بودن و از قضا محمد را توی راه پله هم دیده بودن اما در ورودی اصلی را ۳ قفله کرده اونم با قفل کتابی در پارکینگ را هم قفل کرده بود هم خود در و هم قفل از بیرون بالای در ( ما کلید پارکینگ را نداریم چون ماشین نداریم ) و رفته بودن محمد مونده بود خونه و من بیرون خونه نه من کلید پارکینگ داشتم نه محمد حالا اونا کجا بودن ولایت خودشون کیلومترها دورتر بگم چقدررررر عصبی بودم چقدررررر زیاد فقط خدا میدونه شانسی که اوردم بعد از یکی دوساعت پشت در موندن برادر رضا و همسرش رسیدن و در پارکینگ را باز کردن و تونستم برم داخل سفارش غذایی هم که محمد داده بود برگشت خورده بود چون نتونسته بود در رو باز کنه ......برادر رضا همون روز رفت کلید سازی و دوتا کلید در پارکینگ را ساخت و به من و محمد داد ولی گفت لطفا به بابا نگید بهتون کلید دادم ......
.
الان یک ساله ما گرفتار این ماجراییم هیچ راه و حرفی هم توی گوش پدررضا نمیره که اینکار رو نکنه ....
حالا هم با این اوضاع که پیش اومده بدتر شده میترسم بیاد پشت در واحدهامونم قفل بزنه
هر چیزی که سفارش میدیم یا بیرون که میخوایم بریم باید بریم در خونشون در رو باز کنن برامون واقعا اعصاب خرد کن شده این موضوع .
آبرومون جلو دوست و فامیل که میان خونمون رفته جرات نداریم کسیو دعوت کنیم بعد هی بگردیم دنبال کلید در رو براشون باز کنیم
حس اسگول بودن بهم دست میده ....
.
تموم کن ای بازی رو آخه مرد حسابی
بهم میگه یک ساله یه پیج زده فقط سه نفر را فالو کرده نه پست میزاره نه چیز دیگه ای فالو میکنه
پیج هایی که فالو کرده کرده ایناست
یه پیج ورزشی و حرکات ورزشی
پیج یه اقای دکتر روانشناس
پیج یه اقای اموزش دهنده شیرینی
.
میگم حالا چرا فقط این سه تا چه ربطی دارن بهم ....
میگه شیرینی هایی که درست میکنم و میخورم باید چطوری اب کنم که چاق نشم ؟؟
میگم خب قبول اون روانشناس چی میگه ؟؟
میگه باید کسی باشه بهم انگیزه بده یا نه ( با احترام به روانشناسان محترم)
کاملا قانع شدم از حرفای طرحی توپولویی که بهش اموزش میدم چطوری تست بزاره ...
یه حرفای کوچولو کوچولویی هست که وقتی نمیتونم بگم اونا رو کلافه ام میکنن مثلا
دخترخاله پیام داده بیا روی وسایل آیین پسرش برچسب اسم بزنیم اخه امسال میره پیش دبستانی
یعنی واقعا موندم بیکارتر از من پیدا نکرده؟؟؟
یعنی اینکار انقدر سخته؟؟؟ یه برچسبه دیگه
خب خودت کاراتو بکن دیگه دختر
اونوقت حالا چرا من ؟؟؟
یکی دو روز پیش خونه مامان اینا ازم میپرسه : تو خونه آشپزی هم میکنی؟؟؟ چقدر حقوق میگیری ؟ میرسونی ماه رو ؟؟
اخه اینا چه سوال هایی هست ؟؟
یا میگه مگه چکار داری که میگی کار دارم مگه تو کار میکنی تو خونه؟؟؟؟
فکر کنم روش نشد بپرسه اصلا تو خونتون زندگی میکنی یا خونه مامانت!!
بعضی وقتا فکر میکنم واقعا تو حال خودش نیست که این حرفا رو میزنه خواهرم میگه یه دستی میزنه که ازت حرف بگیره !!!! عجیبه برام این حرفا
خب به اون چه من چکار میکنم !!!!
.
بین عموهام نسبت به عمو رضا هیچ حسی ندارم کاملا خنثی نه دوستش دارم نه ازش بدم میاد با یه غریبه برام هیچ فرقی نداره اونجوری که صد سال هم نبینمش برام مهم نباشه .....برای همین دوست ندارم خونش برم توی باغشون برم ....
.
پ.ن:
فردا برم خونه دختر خاله برای بچش برچسب اسم بزنیم
۴ شنبه بریم باغ عمو رضای غریبه دورهمی
دنیای عجیب و غریبی شده
ای داستان
بانک و کارت حقوق
یکی دو روز پیش یکی از همکاران رفت بانکی که حقوقا را واریز میکنن که کارت حقوقشو بگیره چون اخیرا بانک را دانشکده تغییر داده بعد رفت اونجا بهش گفتن کلا اینجا شما پرونده نداری و شخصی با نام و نشان شما نداریم !!!!!!!
میگه شاخ دراوردم بهش گفتم اقا اگر من اینجا کلا نیستم پس چجوری اس ام اس واریز حقوقم برام اومده؟؟؟؟؟؟
ضمن اینکه اون روزی که اومدید دانشکده من همه مدارکم را تحویل حسابداری و شما دادم ....
گفته احتمالا توی حسابداری جا مونده !!!!!!!
مگه میشه ؟؟ مگه داررریمممم؟؟؟ چجوری وقتی کسی پرونده نداره براش اس ام اس واریز حقوق میاد؟؟؟؟؟
اصلا ادم میمونه این بانک ها چجوری انقدر امنیت داااارن ؟؟!!!
.
هنوزم نفهمیدیم چجوری اونجوری شده
روزی که کارتشو گرفت بهمون شیرینی داد