متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۸۵

از باغ می برند چراغانی ات کنند

 تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

 پوشانده اند صبح تو را ” ابرهای تار“

 تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

  یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

 این بار می برند که زندانی ات کنند

 ای گل گمان مکن به شب جشن می روی

 شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

 یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست

 از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

 آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

 گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

فاضل نظری

۲۸۴

هوای شیراز همچنان ناجوانمردانه گرم هست 

امروز اخرین روزی بود که ۱ و نیم تعطیل میشیم و از فردا دوباره ساعت ۳ و نیم  تعطیل میشیم 

حرف زیاده اما انگار کلمه نمیشه که بشه نوشتشون شایدم دچار سندروم دوران دهه ۴۰ زندگی شدم ...

۲۸۳

ما خوبیم 

روزگار میگذرد 

خورشید که البته نصفه نیمه میتابد 

ابرها سراسر اسمان که نه اما قسمت زیادی از اسمان را پوشانده اند و با بارش های عجیب و غریب و تند و خشانت بارشان هی همینطور تند تند ما را غافلگیر مینمایند..

مسولین دانشکده زحمت فراوان کشیده اند و سه تا کیسه شن جلو در ورودی و پشتی ازمایشگاه تعبیه نموده اند که ناگهان سیل ما را با خودش به رودخانه های دور دست نبرد .‌‌..

از خونه ما تا رودخونه خشک و پل عابرپیاده اش حدود ۳ دقیقه شایدم کمتر راه هست  دارم به خریدن قایق (از اون خوشکل موشکل های با تجهیزات ) فکر میکنم اون سالی که عید شیراز سیل سهمگینی اومد صدای خروشان سیل از داخل رودخونه را می‌شنیدیم .... 

من نمیدونم چرا اسم اینجا رودخونه خشک هست اگه خشکه چرا رودخونه؟ اگه رودخونه چرا خشک؟؟ 


درررررد و درد و درد 

به قول اقوی همساده یعنی له له له هستما 

مهمونی را نمیرم میترسم ملت ورثه مبتلا بشن 

۲۸۲

مامان اینا ۲۹ تیر ساعت ۵ عصر رسیدن و ما تا همین یک ساعت پیش اونجا بودیم و فردا هم یه مهمونی کوچولو ترتیب دادیم (با تمام وجود دعا میکنم کسی کرونا نگیره) یکی دوتا از ورثه که علائم داشتن عذرخواهی کردن و با روی باز پذیرفتیم که نیان و دو سه مورد هم از بزرگان بودن که به علت کهولت سن گفتیم نیان و براشون شام میبریم (نمیدونم داستان کرونا کی میخواد تموم بشه ) 

....

اقااااا نگم از سوغاتبم اصلا چشمام ستاره بارون شد البته مامان سال ۹۹ سوغاتی دخترا و پسرا رو خریده بودن 

....

حس میکنم سرما خوردم شاید کرونا گرفتم شاید گرما زده شدم شاید خستگی و استرس این چند روزه فقط اینو میدونم الان با دمای ۳۰ درجه شب گرم اخر تیرماه من زیر پتو میلرزم  و ضعف دارم (اگر وضعیتم ادامه کنه مهمونی فردا رو نمیرم دلم نمیخواد کسی بیمار بشه ) الانم چون از سردرد خوابم نمیبرد گفتم خودمو سرگرم کنم بلکم چاره بشه این درد روز ۲۸ ام من یه سردرد خیلی عجیب گرفتم کل عضلات سرم انگار منقبض شده بود چشمام داشت میزد بیرون گفتم حتما بخاطر خستگی دوندگی این چند روز میگرنم عود کرده دوتا مسکن خوردم و کاملا خوب شدم اما الان که از خونه مامان برگشتیم یهو لرز گرفتم و سردرد .....

.....

امیدوارم تا فردا سرحال بشم وگرنه از دست میدم...