ما آدمها بهم وابسته و پیوسته هستیم مثل دونه های زنجیر همه آدمها همه جای دنیا روی کره زمین بهم گره خوردن و این سال و این تاریخ غم انگیزترین تاریخ سالهای اخیر هست تنهایی های اجباری حبس های خانگی اجباری تمام پندارهای انسانی زیر سوال رفتن کلماتی مثل جمعیت جمع بودن کنار هم بودن دوستی دشمنی فقط در صورتی معنا دارن که انسانها بتونن با هم ارتباط جسمی داشته باشن ...انگار رویای حمله فضایی ها محقق شده و انسانها به ربات های پشت موبایل و کامپیوتر و اپلیکیشن های مجازی تبدیل شدن و ارتباط فقط به اون صورت میسر هست و الان انسانها باید با یک موجود غیر طبیعی و بسیار کوچک و بیماریزا بجنگن درست مثل فیلمهای جنگ فضایی ها ..
پ.ن:
دل همه ادمهای دنیا گرفته سخت گرفته
باران میبارد باران تند تند میبارد انگار اسمان هم دلش برای فرزندش زمین گرفته است و میبارد
از ۱ فروردین تا الان با تخفیف ۷۰ درصدی کتابراه تا اونجا که میشد کتابای صوتی و غیر صوتی مورد علاقه ام را خریدم و دانلود کردم
امروز سوم عید سنه ۹۹ شمسی روز ۳۲ ام قرنطینه هستیم و پکیج خونه ما خراب شد
زنگ زدیم به نمایندگی و خوشبختانه نیم ساعت بعد تعمیرکار فرستادن و اون ۴۰۰ تومنی که توی گلوی پکیج گیر کرده بود و دراوردن و درست شد الحمدلله
بعد از ان ضدعفونی و ضدعفونی و ضدعفونی باشد که کرونا نگیریم
۵ و ۶ و۷ ام به دانشگاه میرویم و بعد دوباره تعطیل تا ۱۶ ام
بچه جانمان چسبیده است به درس خواندن و مدیرگروه کنکور مدرسه اشان بعد از دیدن گزارشکار هفته پیش فرمودند تست هفتگی اش کم میباشد و بیشترش کند و وقتی به وی منتقل نومودیم پیش چشمان حیرت زده من فرمودند چشم بیشترش میکنیم آقای مدیر گروه را بسیار دوست میدارد و بسیار به حرفش گوش میدهد و اقای مدیر گروه بسیار پیگیر درسها و تست ها و ازمون های انلاین دانش اموزان میباشد و بسیار مهربان است با انها ..و هرگز نصیحت نمینمایدشان و دائما بهشان راهکارهای جالب میدهد و حتی برای نوروزشان برنامه ریزی شخصی نموده حتیییی با ساعت ناهار و شام و استراحت و تی وی و همه چیز ..
دانشگاه علوم پزشکی فراخوان کادر درمانی داده بودن من کادر درمان نیستم اما میتونم تا حدی کمک کنم بنابراین به جاهای اعلام شده رفتیم و گفتن برید با بزرگترتون بیاید یا رضایت نامه بزرگترتون (روسای کار و دانشکده و اینا) بیاید و رییس بزرگ فرمودند شما اینجا کارتون رو اول تموم کنید بعد برید و انقدررررر کار برسرمان اوار کردند که نمیشود برویم
دلمان برای باغ خانوادگیمان برای ورثه مرحوم اق بزرگو برای عکس های دسته جمعیمان بسی تنگ شده پارسال ۳ ام عید توی باغ بودیم همگی قرار ما همیشه برای عید ۳ ام هست توی باغ خانوادگی همه از صبحانه تا اخر شب و بسیااار خوش میگذرد ...و امسال امکانپذیر نبود
توی گروه ورثه مرحوم آق بزرگو هر شب برای هم سلفی میفرستیم و هر شب اشاره میکنیم که مواظب سایر لپ هاتون باشید بزرگ نشه
عاشق فیلم هندی هستم مخصوصا رقصاشون
کلت ۴۵ رو دوباره خوندم و اشراف زاده رو و هربار جذاب تره برام
کتاب صوتی من ملاله هستم خیلی جالبه ولی فقط جالبه
بنظرم من زنده ام خانم معصومه آباد بسیار بهتر از من ملاله هستم ..هست
مادرشوهر از طبقه پایین زنگ زدن احوال پرسی کردن(چقدر زشته برای من بجای اینکه من زنگ بزنم ایشون تماس گرفتن خجالت داره سارا) کلی احوال پرسی و اینا و اینکه هر چی لازم داری لیست کن میگم بچه ها (برادرشوهرا) برات بگیرن خب خدا رو شکر چیزی لازم نداشتم ولی قول گرفت که حتما چیزی خواستم بگم و خودم نرم خرید من میخواستم خداحافظی کنم ولی دیدم بنده خدا هی این پا و اون پا میکنن انگار میخوان چیزی بگن (کلا خیلیییی ادم کم حرفی هستن و بسیااار کمتوقع ) خیلی زود متوجه شدم چی میخواد بگه اخه دائم میگفت نگران مریم و مرضیه(خواهرای رضا که همسن من هستن) هستم (نرس هستن ) و اینا متوجه شدم میخواد درباره رضا بدونه که خوبه یا نه من خودم مادرم حس و حال یه مادر بی خبر از فرزند رو خوب میفهمم و سریع متوجه میشم گفتم مادر جانم رضا هم خوبه ازش بیخبر نیستم جویای حالش هستم یهو صداش بغض شد و گفت خدا خیرت بده دختر منو از حالش بیخبر نزار ولی جلو پدرش چیزی نگو به خودم بگو گفتم روی چشمم حتما بعد یهو سرشوخی رو باز کرد خندید غم صداش رفت و ما را از خیر دنیا و آخرت همین بس که دومادر دارم و دو قلب نگران ما هستند و صادقانه مادر رضا رو خیلی دوست دارم بسیار صبور هستن و مهربان خدا برامون حفظشون کنه
باید کسی در آغوشم میکشید، باید کسی آرامم میکرد. من قوی بودم اما دردها از من قویتر شدهبودند، من جسور بودم اما روزگار از من جسورتر شده بود، سیل اندوه را به سمتم روانه میکرد و میخواست بایستم و قوی باشم، اما دوام آوردن و ایستادگی در نهایت اندوه محال بود! من باید تنهی درختی را محکم میگرفتم تا دوام بیاورم، و حوالی من هیچ درختی برای پناه بردن نبود!
همهی ما از یک جایی به بعد از شدت بیچارگی، ریشه در زمین میکوبیم و درخت میشویم، سنگ میشویم، سخت میشویم و میایستیم.
حقیقت این است که ما قوی بودیم؛ چون چارهای به جز قوی بودن نداشتیم
.....
کاش میشد به هیچچیز فکر نکرد، فکر کردن آدم را نگران میکند.
کاش میشد کسی را دوست نداشت، دوست داشتن آدم را ضعیف میکند.
کاش میشد دلتنگ کسی نبود، دلتنگی حواس آدم را پرت میکند.
کاش میشد به هیچچیز و هیچکس فکر نکرد، درها را بست، پردهها را کشید، چراغها را خاموش کرد و در سکوتی محض و در یک خلأ ادراکی عمیق، آرامشی بدون واسطه را در آغوش کشید.
کاش میشد به مثابهی اصحاب کهف خوابید و تا قرنها بیدار نشد.
دلمان خوابی عمیق میخواهد اینروزها...