اتفاق دیروز محل کار که در واقع از شب قبلش کلید خورد با دیدن پیام همکار و تنش های درونی و بیرونی که برام داشت انقدر ازم انرژی گرفت که خودم باورم نمیشد هزار بار تماس گرفتنو چندین بار پیام های طولانی فرستادن و توضیح دادن و عکس فرستادن و .....بعد از حل اون مشکل و به خیر گذشتن اون اتفاق انگار تمام بدنم را کوبیده باشن به معنای واقعی معنای خیال راحت را متوجه شدم بابت اون تنش .. خدا رو شکر بخیر گذشت ...
من امروز بی اندازه کسل هستم
چی از این قشنگتر که بیای خونه و ببینی کیت برد پکیج سوخته و مبدل نابود شده و تاماااام
آیا زیبا نیست واقعا
شیراز بسیاااار هوا گرم شده خدا به دادمون برسه تیر و مرداد را منم خیلی بد گرما هستم خیلی زیاد دچار سرگیجه میشم ....از تابستون و گرمای شدیدش بدم میاد بهتره برم تبریز یا توی کوههای الپ زندگی کنم ....
یه چیزی که هست من چندین بار با خودم چتر بردم که مسیر مترو تا خونه حدود ۲۰ دقیقه را چتر بگیرم تا اون افتاب مغزم را تبخیر نکنه اما واقعا روم نمیشه استفاده کنم چونکه هیچکس استفاده نمیکنه ولی اخه چتر فقط برای بارون نیست اون برای افتاب شدید هم هست .....
.
.
دایی جان از آلمان تشریف اوردن و برای هدیه دوتا ۵۰ یورویی بهم دادن و یه ۵۰ یورویی هم به پسرم .....گفتش نتونستم براتون سوغات بگیرم چون همه جا بسته بود .....
پست ۲۲۲ تعلق میگیره به تولد خرداد ماهی من به قول روانشاد پدرم تولد موفرفریم ....دوشنبه بود که بدنیا اومد ۶ خرداد ۱۳۸۱ و شد همه دار و ندار من
مشغول اماده کردن کیک هستم و البته شام و اینکه فردا قراره خونه مادرم بریم و همونجا یه تولد کوچولو با خواهرا و خواهرزاده ها بگیریم عکس کیک را بعد از اماده شدن میزارم
خودم دوست داشتم کیک رنگ تیره باشه اما خودش به شدت بدش میاد از اینکه خامه کیک تیره باشه
دیشب دوستاش طی یه حرکت انتحاری بهش زنگ زدن که بیا دم در و کامپیوتر ما خراب شده یه نگاهی بهش بنداز و اینا هر چی گفتیم بابا جان خب بیاید توی خونه گفتن نه زود باید بریم و اینا فقط اومدیم کامپیوتر را بدیم و بریم نیم ساعت بعد وقتی اومد بالا سرتا پاش خامه ای بود نگو اصلا موضوع کامپیوتر نبوده و میخواستن سوپرایزش کنن و کیک رو زده بودن تو سر و صورتش
.
کیک تولد پسرم: