متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۷۰

تندیس طلایی ۲۷۰ امین پست تعلق میگیره به اخرین ۵ شنبه سال و آخرین پنحشنبه قرن دیگه جدی جدی وارد قرن جدید میشیم قرنی که خیلی از همسن و سالهای من ممکنه حتی به نیمه اش هم نرسیم گاهی وقتا به خودم میگم یعنی سال ۱۵۰۱ چه کسی جای من روی این نقطه از زمین خدا هست و به خودش و اطرافیان و کارهاش فکر میکنه گاهی هم میگم سال ۱۳۰۱ روی این قسمت که الان من هستم چه کسی  بوده و داشته چیکار میکرده و به چی فکر میکرده  ؟ 

همیشه ۵ شنبه های اخرسال که میشه یاد عزیزانی که زمانی کنار ما بودن و دیگه الان نیستن خیلی پررنگ تر میشه ..

عیدی های عزیزانم را اماده کردم 

به اهداف مالی سال جاری متاسفانه نتونستم برسم که هیچ تازه گند هم زدم به اندک پس اندازم که مهم نیست با این جمله خودمو دلداری میدم که پول چرک کف دسته دنیا وفا نداره و این حرفا

دوتا دختر خاله دارم یکی همون خاطره (آرش شوهرش بود روانی بود) مهاجرت کرد اسکاتلند و اون یکی خواهرشم رفت فرانسه برادرشونم انگلیسه روزی که خاطره برای خداحافظی اومده بود بهم گفت اگر دوست داری بیای بگم بابا کارتو درست کنه و من که به مهاجرت فکر میکنم و نمیدونم کار درستیه یا نه .......

.

پ.ن: 

عیدتون مبارک 


۲۶۹

چرا باید بریم باغ عمورضا من از عمو رضا و خانوادش خوشم نمیاد ..خوشم نمیاد چیه بدم میاد حالا انوقت چرا دورهمی عید راباید بزارن باغ اونا ...

۲۶۸

یک ساعت سر اسم کتاب "کلیدر " محمود دولت ابادی چونه زدیم اخرشم به این نتیجه رسیدیم که هر کس با هجای سلیقه ای خودش تلفظ کنه و کاری به اقای دولت ابادی نداشته باشه  یه همچین ورثه خفنی هستیم ما 

۲۶۷

امروز من مرخصی ام اونم اجباری ...بزن دست قشنگه رو

روز چهارشنبه هفته پیش که نشد بریم مرخصی اما یکی از طرحی هامون که اخرای طرحش هست منو سوپرایز کرد و یه هدیه خیلی قشنگ بهم داد گفتش برای تولدم بوده ولی جاییکه سفارش داده خیلی دیر به دستش رسوندن یکی دیگه از  دانشجوهای طرحی ما کار خاتم میکنه و این جعبه را اون توی کارگاهشون ساخته و این یکی به اون یکی سفارش داده ....من خودمم یه قاب خاتم بهش سفارش دادم توی تابستون امااااا هنوز بهم نداده ....الانم که طرحی خاتم کارمون کرونایی شده و فعلا در قرنطینه هستش ...

.

یه کلیپ هم برام درست کرده بود از ابتدای ورودش و اموزشش تا اخر 

.

جعبه خاتم هدیه :


۲۶۶

فردا تعطیله میخواستم چهارشنبه را هم مرخصی بگیرم بزنمش تنگ دل ۵ شنبه و جمعه و از ۴ روز تعطیلات زیبا لذت ببرم و استارت یه خونه تکونی را بزنم آماااا فرمودن نیروهای کرونایی زیادن و نیرو نداریم مرخصی میتونید برید ولی آن کال باشید یهو ۱۲ شب سه شنبه میگیم مرخصی لغو بیاید یا مثلا ۱۰ صبح چهارشنبه .....گفتیم باشه ....کارایی که برای شروع خونه تکونی میخواستم انجام بدم کنسل کردم هنوز تازه ۲۲ روز هست که خواهر مادرشوهر یعنی خاله اون مرد فوت شده و خب همه سیاه تنشون هست  بنظرم زشت اومد من که نتونستم هیچ مراسمی ( به علت راه دور بودن منزل خاله ) شرکت کنم حالا زنگ بزنم یه روز این شرکت بیاد فرشا رو ببره برای شستشو یکی بیاد مبلشویی کنه و پرده ها رو بشورم و اینا ...بهرحال ما از همه توی طبقات بالاتریم و عروس غریبه تر من هستم این بنده خدایی که فوت شده خاله برادرشوهرام و عمه همسراشون هست یعنی سه برادر شوهر دیگه هر کدوم از یه داییشون دختر گرفتن و اینه که کل ساختمون الان عزادارن  در کل فقط هم همین یک خواهر را داشتن مادرشوهر و بنظرم خیلی ناجور بود این حرکت که با سر و صدا این وسایل از توی راه پله ها ببرن و بیارن  احتمالا تابستون اینکار را میکنم ..‌

....

پ.ن:

به امروز میگید ولنتاین؟ 

چه با کلاس ما میگیم دوشنبه