متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۱۴

روزی روزگاری من:

مثلا یه روزی توی اینده توی روزهای پیری اون وقتی که تازه میخوام جوونی کنم اینجا را باز کنم بخونم و ببینم چکاره بودم تو روزهایی که فکر میکردم جوان هستم ....

گاهی به این فکر میکنم صد ساله دیگه سال ۱۵۰۱ یا حتی بیشتر ۱۶۰۱  اگر یهویی یکی گذرش به اینجا افتاد و منو از تو دل تاریخ بیرون کشید و خوند چه فکری دربارم میکنه ؟ چه حسی بهم داره ؟ 

اونم دغدغه های یه زن به این تاریخ را داره اصلا مثل ما حرف میزنن و میخونن و مینویسن؟ 

مثلا سال ۱۳۰۱ یا ۱۲۰۱ را که میخونم اونم نه زندگی ادمهای معمولی تاریخ را نه مردم کوچه   خیابون و خونه های ریز و درشت را چون تاریخ از اونها چیزی ننوشته یا کم نوشته زندگی پادشاهان را قاجار و افشاریه و زندیه را بعد به خودم میگم کنار اون پادشاها و برج و باروهاشون توی اون زمانها  یه روزی یه شبی زیر سقف همین  اسمون توی همین زاویه همین جا که من وایستادم روی زمین یه زن معمولی درست همسن من هم وایستاده بوده و داشته با اسمون و زمین حرف میزده  کاش میشد فهمید اون کی بوده شاید خود من بودم .....


۳۱۳

سه شنبه ۲۱ دی ماه ۹۵ ساعت ۱۰ صبح : 

سرمای همه زمستون  ها و دی ماه های بعد از رفتنت موندگار شد انگار تو رفتی همه گرماها را با خودت بردی چشماتو بستی و دیگه چشم ما هم هیچ بهاری را ندید بعد از رفتنت ما موندیم و سرماهای دی ماه و بهاری که دیگه نیومد .

شب قبلش بهم زنگ زدی و گفتی فردا میای دنبالم .نیومدی ساعت ۸ تماس گرفتن حالت بد شده بردنت بیمارستان و ....ساعت ۱۰ خونه شلوغ بود از نبودنت 

بابا جانم هزارسال هم بگذره غم نبودنت تازه هست ...

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست .


۳۱۲

دوست دارم اینجا را تعطیل کنم 

و احتمالا اینکار را میکنم و دوباره میرم بلاگفا 

به قول معروف ما بچه اون محل بودیم یه مدت اومدیم اینوری

۳۱۱

روز ۵ شنبه توی وبلاگ تیلو یه دوستی بهش پیشنهاد داده بود بافتنی تونسی را امتحان کنه ...من  نشنیده بودم اسم این مدل بافتنی را وقتی رفتم توی گوگل و دیدم نگمممم که چقدرررر خوشم اومد من که ۵ ۶ ساله کاملا بافتنی را کنار گذاشته بودم و انگیزه ای برای اینکار نداشتم انگار یه حس تازه پیدا کردم خیلی خوشم اومد بنظرم کار هیجان انگیزی اومد بیشتر هم بخاطر رنگاوارنگ بودن کار هست ...دلم میخواد امتحانش کنم هم با قلاب هم با میل ...باید به کمد کامواهای مامان شبیخون بزنم  

.

خیلی وقته که من تبدیل به چندتا ادم توی قالب یه جسم شدم و این داره برام ازار دهنده میشه دلم میخواد فقطططططط سارا باشم 

.

میشه اگر اینجا را میخونید لطفا برای دوتا مورد که نتیجه دادنش برای گروه ما خیلیییییییی مهمه برامون دعا کنید نزدیک دوساله منتظر نتیجه این دوتا پروژه هستیم و این برای گروهمون خیلی مهمه به دعاهاتون عمیقا نیاز داریم 

.

از دیروز که دختر همسایه خونه بغلی تو حیاط اهنگ گوش میداد این متن اهنگش همش تو ذهنم پلی میشه و گاهی حواسم نیست و زمزمه میکنم سودی میگه چشمم روشن خواننده هم شدی

تو مثه شاه بیت یه شعری 

که نمیاد وسط دفترررر ....

۳۱۰

هربار کرونا عارض میشه کل سیستم بدن تا یکی دوماه بهم میریزه حتی اگر اون کرونا خفیف و در حد سرماخوردگی معمولی باشه ویروسه عجیبیه خودش خوب میشه هزار و یک عیب درست میکنه عوارضش و گرفتاری بوجود میاره 

.

پسرم و دوستاش توی پارک علم و فناوری یه پروژه ای را به عهده گرفتن 

بچه جون تو کی انقدر بزرگ شدی سیبیلو ؟

.

هیچوقت خدا سیبیلو جان  موبایلش شارژ نداره براش پاور بانک گرفتم مشکل دوتا شده خود پاور هم معمولا یا شارژ نداره یا فراموش میکنه ببره