متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۴۱

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۳۴۰

یکی از دوستان  امروز دوساعتی دیر اومد وقتی هم اومد نه رنگ به صورت داشت نه اعصاب مصاب شوهرش هم از پرنسل اداری همون دانشکده ای هست که ما اونجا با هم کار میکنیم اونم حال و روز درست و درمونی نداشت اولش فکر کردیم دعواشون شده با هم اما با چیزی که تعریف کرد نمیدونستیم بخندیم یا چی....

میگفت صبح که بیدار شدن دخترش(۴ساله) توی تخت خواب نبوده اول فکر کردن رفته سرویس اما نبوده و صداش میکنن همه جای خونه را میگردن توی کمد پشت مبل ها همه جا اما نبوده هر چقدر صداش میکردن هم جوابی نمیداده در خونه قفل بوده همچنان از شب و پنجره اتاق باز نبوده و پرده و همه چی سرجاش بوده میگفت یک ساعتی همه جا را گشتیم به خونه مامانش که دو طبقه با اونها فاصله داره هم زنگ زده نبوده میگفتش  از شدت استرس تمام تنم میلرزید و اشک میریختم به شوهرش گفته حتما کسی بچه را دزدیده (توی اپارتمان ۱۰طبقه) شوهرش هم عصبی پر استرس میگفت حالا از شدت استرس گوشی ها و تلفن خونه رو هم پیدا نمیکردم خلاصه گوشی خونه را پیدا میکنه و داشته شماره پلیس را میگرفته که یه جفت پای کوچیک که جوراب سفید پوشیده بوده پشت پرده سفید و پشت تخت خواب میبینه میگفتش فسقلی  رفته بود پشت پرده بلند پشت تخت خواب و کاملا بدون حرکت ایستاده بوده و اون بک ساعت  هر چی هم صداش کردن هیییییچ جوابی نداده یعنی هیچی هاااااا بیچاره میگفت داشتمممم دق میکرررردم ...

میگم خب چرا اینکار و کرده میگه گفته من نمیخوام برم مهد ...

۳۳۹

با بچه ها قرار گذاشتیم بریم به یاد دوران دانشجویی و بی پولی و بی وقتی از این همبرگر ارزون ها ( الان همین ساعت خریدیم دونه ای ۳۷ هزارتومن !!!!) بخریم ....ببین حالا همبرش از چی درست شده باشه خوبه که تو این تورم هر ساندویچش ۳۷ هزارتومن باشه  

.

یکی از اقواممون چندسال پیشا بخاطر خوردن همین مدل همبرگرها مسموم شد و فوت کرد 

.

اگر من مردم برام مراسم یادبود بگیرید 

منو فراموش نکنید


۳۳۸

هروقت کسی فوت میکنه من سنش را با تاریخ تولدم جمع میکنم ببینم من اگر توی سن اون فوت کنم چه سالی میشه

تازه سن فرزند را هم حساب میکنم ببینم موقع فوت من مثلا اون چندساله میشه

حتی اگر جوون تر از من بوده پیش خودم میگم من اگر سن اون فوت شده بودم توی فلان سال بود و الان فلان مدت بود که من رفته بودم



۳۳۷

۱: احتمالا همه مامان ها مثل من هستن قورت دادن قورباغه های بزرگ در رابطه با زندگی بچه هاشون براشون سخت ترین کار دنیاست و منکه از الان توی سرم این مساله وول میخوره که اگر سال دیگه ارشد قبول نشه باید بره سربازی و این یه قورباغه بزرگه که قورت دادنش واقعا کار سختیه اما به خودم میگم این راهی هست که همه پسرها باید برن الخیر فی ما وقع 

.

۲: گاهی از دست خودم چنان عصبی میشم که ....!! نمیدونم چرا یادم میره که نباید به یه سری مسائل فکر کنم بلکه باید دیگه بپذیرشم باورش کنم و بشه بخشی از زندگیم که نمیشه روش حساب کرد اینکه توی ذهنم پرونده رو ببندم را یادم میره  و دچار خطا میشم و مرتب باید به خودم تذکر بدم سارا خانم اون داستان تموم شده خیلی وقته تو نمیتونی دیگه اون پرونده را باز کنی .

.

۳ : حدود یک سالی هست که دچار میگرن شدم اولش نمیدونستم این چه مدل سردردیه که انقدر نامرده بعد از اینکه چندبار دچارش شدم مراجعه کردم به دکتر و گفتن که میگرن هست و برای مواقع حمله بهم مسکن دادن حالا یکی دوماهی هست فاصله حمله ها از دو سه ماه یه بار به ماهی دو بار رسیده و این اخری که قشنگ نابود کننده بود حدود ۴ ۵ روز طول کشید و حتی اون مسکن ها هم جواب نمیداد یعنی فقط برای مدت ۲ ساعت جواب میداد .

.

۴: حالمان خوب است 

روزگارمان به نیکی میگذرد 

مشکلاتمان مثل همه مردمان ست 

مادری میکنیم 

پدری میکنیم 

فرزندی میکنیم 

بندگی میکنیم ...