متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۱۰۸

ان مرد و پسرم سید هستن و ما منتظر عیدی تپل از خانواده ان مرد هستیم هر سال میدن عیدی رو ندن هم من از صبح علی الطلوع در خونه اشون هستم توی خانوادشون فقط من و جاری اخر از سادات نیستیم همه دخترها پسرها دامادها و دوتا از عروس ها و همه نوه ها از سادات هستن ...مادر شوهر و پدر شوهر هر دو سادات هستن ..

۱۰۷

چقدرررر بدهست ..چقدر بدهست ...چقدر بدهست

شرمنده بشی اونم اینطوری ...

چقدر حالم گرفته هست

کاش و هزار ایکاش

خیلیا مثل من هستن همین حس رو دارن

متاسفم عزیزدلم..

#سفر ..کیش ..شمال ..اصفهان..کرونا

#آرزوها

۱۰۶

سودابه ..سودی ..دوست و همکار من متاسفانه کرونا مثبت شده و دیروز که بهش زنگ زدم به شدت سرفه میکرد و صداش گرفته بود ..سودابه تالاسمی مینور هست و ایمنی بدنش نرمال نیست ...هفته پیش میگفت که کمی کسالت داره و از همون روز هم خدا رو شکر نیومد ازمایشگاه ..تا روز یکشنبه که جواب تستش اومد و مثبت اعلام شد ..


۱۰۵

فقط پی نوشت هاست که میماند

.

پ.ن: دارم فکر میکنم رژیم اساسی بگیرم لاغر شم کلی برم تو کار مدلینگ

۱۰۴

مبخواستم غر بزنم از گرما حتی نوشتمش ولی حین نوشتن یاد پدران و مردها و جوان ها و پیرها و بچه هایی افتادم که توی افتاب و گرمای وحشتناک کار میکنن تا نونی سر سفره ببرن ...

جلوی کوره ها

توی گود تعویض روغن و تعمیرات

توی معادن

توی اون تاکسی ها و جاده ها

کادر درمان با اون لباس ها

دستفروشها و دوره گردها

کوره های اجرپزی

بچه های سر چهار راه ها

کشاورزا و دامدارا

کارگرا و مهندسین سکوها

و هزاران نفر دیگه ....

وقتی به مردان بزرگ و کوچک و زنان بزرگ و کوچکی فکر کردم که توی گرمای زیاددو سرمای زیاد کار میکنن برای کمی پول و دم نمیزنن از خودم خجالت کشیدم ...

خدایا هزاران بار شکرت برای همه چیزهای خوبی که بهمون دادی و ما فقط غر میزنیم ..

#شکرگزاری