از روز چهارشنبه هفته پیش تقریبا همه ساعت ها به ثبت نام دانشگاه و انتخاب واحد و نصب اپلیکیشن و اینا گذشت ...
حالا که دیپلم گرفته و وارد دانشگاه شده حس میکنم منم همه کارهام تموم شده ...و در همین حس خلسه آور و دلپذیر بودم که صداش اومد مامااان لطفا میاید ...
دانشگاه میخواد ترم یک رو همین ۱ ماه و نیمه تموم کنه و با امتحانات دی ماه ازشون امتحان ترم اول رو بگیره و میان ترم هم احتمالا همون آذر هستش ...چیزی که هست اینه که این پسر که بار اولشه بدون کتاب داره میره اموزش رسمی ببینه (منظورم مثل مدرسه که کتاب کاملا تعریف شده و مشخصی داره ) و کتاب و جزوه خاصی نداره تا الان و این نگرانش کرده که چطوری بدون منبع باید درس بخونه و وقتی توضیح دادم چجوریه گفت ای بابا چرا اینجوریه
هنوز توی فاز دبیرستان و کتاب مشخص و اینا هستش
برای آزمایش و تزریق یه دارو و سرم رفتم درمانگاه و با مچ دست کبود و نابود برگشتم یعنی دقیقا کاآموزه ناشی بود از دستم رگ پیدا نکرد .. بیشتر از ده بار اون نیدل لعنتی رو توی رگ کنار دستم و مچ دستم فرو کرد و رگ پیدا نمیکرد دیگه واقعا اشکم داشت در میومد که مسئول پذیرش تزریقات به دادم رسید تازه میخواست سرم هم بزنه برام کاراموزه ..... کل مچ دستم کبود شده ورم کرده ....
....
زن عمو با درگیری ریه ۵۰ درصد و سطح اکسیژن ۴۵ باید بستری میشد اما توی بیمارستانا جا نبود و امروز جا پیدا شد ...خدا بخیر کنه فقط ....
....
عیدتون مبارک باشه
سردرد خر عست
خر نفهمی هم عست
مسکن ها هم انگار پودر نخودچی از بس تاثیرگذار هستن ماشالا ..بنظرم تمام پایانه های عصبی ام بلاک شدن که تاثیر پذیری ندارن از انواع مسکن ها ...شایدم هنگ هستن ...
....
لبتاپ چرا انقدر گرونه اخه
....
هوا هم که سرد شده شوفاژ رو روشن کردم
....
امروز پسرم و دوستش رفته بودن مدارکشون رو از دبیرستان بگیرن آقاااااا کلی مارو تحویل گرفتن زنگ زدن به موبایلم و این صوبتا ...کلی از بچه های ریاضی دبیرستانشون بوشهر قبول شدن ....
.
.
پ.ن:
دلوم میخاد برم سرد خونه وزیری کارگراش نفهمن در روم قُلف کنند، یخ بزنم اوقت بعد هفت سال یکی بیاد در روم وا کنه بگه بیو، حالو برو ادامه بده... (شیرازی طور)
.
.
دل خوش به خنده های منِ خیره سر نباش
دیوانه ها به لطفِ خدا غالبا خوشند :)
بالاخره نتایج اومد
خواهرم زنگ زد که بدووووو سارا بدووووو نتایج اومده
وااای اصلا استرس داشتیما هم خودش هم من
حالا سایت هم بالا نمیومد و هزاربار رفرش کردیم تا بالاخره اومد
سید محمد .... مهندسی کامپیوتر /شیراز/روزانه
اصلا برام قابل باور نبود ...انقدر نا امید از قبولی توی شیراز بودم که حتی نمیخواستم چک کنم سایت رو ولی به اصرار خواهرم چک کردم ...
....
پ.ن:
باور کردنی نیست که مصائب کنکور تموم شد
خدایا شکرت
جیییییییغ