متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۶۹

دختر عمه پسرم علوم آزمایشگاهی شیراز اورده ولی میگه نمیره فقط دندان پزشکی میخواد نمیدونم کار درستی میکنه یا نه بهر حال تصمیم خودشه 

.

لادن روز چهارشنبه قرار بود بهمون صبحانه بده بعد از عمری شب قبلش سودی پیام داد که اقا فردا صبحانه نیارید و اقای خدماتی رو هم گفته بود لادن بره نون بگیره ساعت ۸ و نیم صبح چهارشنبه نون بود بچه ها بودن اما لادن و صبحانه نبود 

زنگ زد گفتش صبح که دخترشو برده مدرسه برگشتن لاستیک ماشینش ترکیده و نزدیک بوده تصادف کنه و منتظر همسرش هست بیاد و تااازه زاپاس هم باد نداره هیچی ما رفتیم سراغ کارمون تا لادن برسه 

ساعت ۹ و نیم اومد و گفتش الااااااااان صبحانه رو  اماده میکنم 

گفتیم لااااادن مگه صبحانه اماده نیستش؟؟؟؟

گفت خب میخوام براتون سوسیس تخم مرغ درست کنم 

عدسی هم انقدر دیر اومده بود که سرد شده بود اونم باید گرم میشد 

دیگه رست  ۱۰ و نیم رفتیم صبحانه که چه عرض کنم میان وعده تپل خوردیم ( الکی مثلا من رژیمم هستم گویا عروسی دختر عمو در پیشه )

بسیاااااار خوشمزه بود و حسابی چسبید 

منم دیگه ساعت ۴ و نیم رسیدم خونه ناهار نخوردم 

368

موبایل یکی از دوستان را ازش دزدیدن  رفته بوده برای ثبت شکایت میگفتش یه سرباز  اونجا  بودش  که  یه روز سوار ماشینش  بوده یه خانمه را شبیه نامزدش میبینه با یه آقای دیگه توی خیابون حرف میزده و میخندیده و اینا اینم از پشت میزنه بهشون بعد میفهمه اون خانم فقطططط شبیه نامزدش بوده و متاسفانه هر دو را کشته بوده  

سحر میگه ای بابا کم  مشکلات داشتیم حالا باید مراقب شباهتمون با ادمای دیگه هم باشیم

.

کوچه باغ قصرالدشت 

جایی برای قدم زدن  و لذت بردن  از خنکای هوای پاییز و افتاب کم رمقش 


عکس 2 باغات شیراز

۳۶۷

نمیدونم صدای اسپیکر موبایلش انقدر زیاده 

یا 

اسپیکر داره و موبایلشو بهش وصل کرده 

که 

از ساعت ۷ صبح با اهنگ سیاه نرمه نرمه و بعدش هم تا میگی سلام فقط با یک کلام  شروع میکنه 

هیچ اهنگیشم ربطی به اون یکی نداره یهو کفتر کاکل به سر میخونه و یهو هایده و ناری ناری 

انقدر هم صداش بلنده که کل خیابون فیض میبرن 

کی؟؟؟ 

کارگر سفید کار ساختمون در حال ساخت یعنی حرکاتش با اون شلوار گشادش دیدنیه 

اهنگ های این یه طرف صدای گوشنواز دستگاه تراش سنگ نما هم یه طرف 

لادن بهش  میگه دیجی کارگر 

قراره  بهش اهنگ در خواستی هم بدیم 


۳۶۶

فردا بعد از مدتها با مامان و آبجی میریم بازار 

البته اینکه جاروبرقیم به فنا رفت بی تاثیر نیست در رفتنم 

ببینم تعمیر میشه یا مجبورم یکی دیگه بخرم 

مدلش توقف تولید شده و برندش دیگه قطعات این مدل را تولید نمیکنه البته از اولشم خدمات پس از فروشش ضعیف که چه عرض کنم اصلا نداشت 

.

مامان و خواهر هر کدوم یه جفت کفش اسپورت خریده بودن که وقتی پیاده روی میکنن راحت باشن 

هر دوشون کفشهای نو را بعد از تنها یک بار پوشیدن نمیدونن کجا جا گذاشتن  یعنی رفته بودن سفر و روی ساک وسایلشون بوده و صندل هم برده بودن کفش ها را میزارن کنار ساک هاشون و با صندل میرن بیرون و کلا فراموششون میکنن خواهر فکر میکرده مامان اوردتشون و مامان فکر میکرده خواهر 


۳۶۵

هوا بطور محسوسی  خنک شده و آخ جووون 


لوله خرطومی جاروبرقی موقع جارو زدن پاره شد و کاملا از جا دراومد (اصلا الان وقتش نبود )


خواهرزاده جان با دستور اداره اموزش پرورش رفت سرکلاس اول نشست انقدر ذوق داشت زنگ زد که خااااله دارم میرم کلاس اول  محمد هم بهش گفت ببیییین  نرو اگر رفتی تا اخرش باید بخونی ها

کلا هم فرم و محل مدرسه اش تغییر میکنه پیش دبستانی این مجتمع بصورت مختلط توی یه خیابون هست و یکی دوتا خیابون بعدش دبستان پسرانه اش هست سرویس هم باید عوض کنن و کتاب هم بگیرن کلااااا برنامشون تغییر کرد 


دلم یه پیاده روی طولانی توی یه مسیر برگ ریزان پاییزی میخواد