متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۶

هفته پیش بخصوص دو سه روز اخر هفته خیلی اذیت شدم کمی بیش از یک سال هست که این قلب سر ناسازگاری با من گذاشته تا دیروز ظهر قفسه سینه ام سنگین بود و دردناک انگار استخوان های سینه ام شکسته باشه دستم تقریبا بی حس بود و نفس کشیدن سخت که نه دردناک بود حالا این وسط درد معده هم اضافه شده بود پشت شونه ام به حدی میسوخت که حسابی کلافه ام کرده بود فقط دراز کشیدن و خوردن داروها که اغلبشون هم خواب اور هستن مقداری ارومم میکرد دیگه دیدم اینجوری نمیشه با دست و پای لرزان و نفسی که با درد بیرون میومد با سلام و صلوات دوش گرفتم و دو سه تا فیلم دیدم کمی کتاب خوندم امروز خدا رو شکر بهترم  درد سینه ام خیلی کم شده و نفس راحتتر بیرون میاد ...

کاری که با استاد شروع کردیم وارد مرحله دوم شده مرحله اولش تموم شد و در کمال حیرت من موفقیت امیز بود ...روز ۵ شنبه دوتا از همکارا و استادم بهم گفتن لاغر شدی

کاش رضا میفهمید هر کلمه حرفش چه تاثیری روی من داره من دیگه اون سارا نیستم

امتحانای پسرم ۸ روزی هست شروع شده


نظرات 5 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 01:45

شما مشکل گوارشی دارید. تمام این دردها باید از معده و غذاهایی باشه که میخورید. یکی از اقوام ما هم همینطوری بود، در حدی که فکر می‌کرد، سکته کرده! با درمان‌های خانگی خوب شد.

تیلوتیلو یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 18:24 https://meslehichkass.blogsky.com/

خیلی از این دردها نشئت گرفته از ذهن ماست
و وقتی کمی خودمون را از گرفتاریها و اعصاب خردیها رها کنیم خیلی خیلی بهتر میشیم
شرایط خاصی که داری باعث اینهمه فشار شده
تو با قلب بزرگ و مهربونت لایق بهترینهایی...
میخواستی لاغر بشی یا نه؟

واقعا همینطوره مشکل قلب من هم بیشتر از اونکه جسمی باشه روحی هست وقتی ارومتر میشم دردش هم کمتر میشه
میدونستی چقدر رفیق هستی تیلو جانم
آره میخواستم لاغر بشم

اینک یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 12:04 http://Inak.blogsky.com

چرا نمی تونم رفتار رضا رو درک کنم؟
چرا نمی تونم رفتار شما مبنی بر جریان گذاشتن کارهای پسری، رو درک کنم؟
پس این پدر دقیقا کجا وظیفه ی پدری اش رو ایفا می کنه؟

راستشو بخوای من خودمم رفتار رضا رو درک نمیکنم
در جریان میزارمش که اگر مشکلی پیش اومد بعدا نگن (اطرافیان) یا نگه ( خودش) که چرا نگفتی یا زودتر نگفتی اینجوری دست کم برگ برنده دست منه ضمن اینکه نمیخوام فکر کنه پسرم نقطه ضعفه منه با نگفتن از پسرم و مسایلش ممکنه فکر کنه من یار جمع میکنم برای خودم و میخوام پسرم رو بکشم به طرف خودم و من نمیخوام نه اون و نه پسرم این فکر رو بکنن از طرف دیگه کنترل رفتار و احساسات پسرم با علمش براینکه من پدرشو در مورد اون بی اطلاع نمیزارم خیلی راحتتره و خب هر چند من مادرم هر چند جانم به جان پسرم بند هست اما اونم بزرگ شده و بزرگتر میشه و حتما متوجه هست که زندگی خاصی داریم و من نمیخوام احساسش رو به بازی بگیرم دوست دارم اون خودش دلش بخواد کنار من باشه ..
خیلی ساده هست وظیفه پدریش رو ایفا نمیکنه فقط از لحاظ مالی کمک میکنه همین و بس کمک ها و خریدهایی برای پسرم که اگر اون انجام نده با توجه به وضعیت حقوقی و کاری من برای خودم ابدا امکانپذیر نیست ...

اینک شنبه 7 دی 1398 ساعت 23:05 http://Inak.blogsky.com

قرار حضوری برای پسرش هم می ذاره یا نه؟

خیلی کم مثلا توی تمام این مدتی که رفته به اندازه انگشتان یک دست هم نشده

اینک شنبه 7 دی 1398 ساعت 14:59 http://Inak.blogsky.com

مگه هنوز با رضا در ارتباط هستید؟

از طریق اس ام اس بله
بخصوص درباره مسایل پسرم در جریان میزارمش حالا چه جواب بده چه نده گاهی هم خودش میپرسه در مورد خودم نه چیزی میگم نه چیزی میگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد