همیشه این وقت از سال که میشه دلم میخواد یه بچه دبستانی داشتم میرفتم براش فرم مدرسه و کتاب و کیف و لوازم تحریر میخریدم دفترهای رنگ وارنگ و جا مدادی و کلی چیز میز ....
.
برای اولین مربای هویج پختم همیشه زحمت پختن مربا با مامان جان هست ایشون میپزن ما خواهران کدبانو میاریم خونمون .....
البته قبلا مربای کیوی پخته بودم و چقدرررر بابا دوست داشت و قرار بود بازم براش بپزم اما فکر نمیکردم از دستش بدم و به بار دوم نرسید
.
هوا کمی خنک شده و این مایه شادی میباشد
خدا مامان رو براتون نگه داره الهی
حالا ناقلا خوب شد مربا یا نه؟ که صد البته کدبانویی شما
الهی آمین
خدا همه مامان ها رو حفظ کنه
میدونیییییی یه چیزی شده شباهت هایی به مربا داره آماااا اصلا مزه مرباهای مامان را نمیده
کدبانویی از خودتونه
اخه چرا اینقدر خوبی
اونقدر خوب که وقتی اسمت را توی کامنتها میبینم لبخند میزنم
چرا همش حس میکنم یه روزی یه جایی قراره دوستای نزدیک باشیم
نفرمایید خانم خوبی از خودتونه
میدونی تیلو شاید یه روزی من و تو کنار هم میشینیم پاهامون را دراز میکنیم چای مینوشیم و برای همدیگه از شیرین کاریهای نوه هامون (چونکه خاله ها هم مامان خواهرزاده هاشون هستن) حرف میزنیم
خدا رحمت کنه بابای شما را...
جایگاهشون بهشت باشه
بله هوا یه کمی بهتر شده ... البته نه ظهرها... بلکه شب ها
ممنونم عزیزم
اره همینطوره ظهرها همچنان خورشید با قدرت گرما میپاشد