متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۲۰

امشب کار خونه تکونی اتاق سیبیلو را تموم کردم حتی پرده ها و دیوارهاش را ولی خب دیگه جونی نداشتم اتاق خودمم شروع کنم و احتمالا میشه هفته اینده ..

به معنای واقعی دلم میخواست حیاط داشتم و میتونستم توی اون به یاد بچگی هام فرش بشورم و بین ملافه ها و پرده های اویزون شده توی حیاط که باد میرقصوندشون راه برم ..

یادش بخیر  مامان قالی ها را مینداخت توی حیاط برای شستن و وقتی حسابی میشستشون و کفی میشدن دستای من و خواهرم رو میگرفت و ما رو روی اون کف های قالی حسابی سر میداد  و بعدش ما دوتا دستای مامان و میگرفتیم هر کدوم یه دست و اونو میکشیدیم روی کف ها و چون زورمون نمیرسید ولو میشدیم روی قالی های پر از کف و کلی میخندیدیم جذاب ترین قسمت خونه تکونی برای ما همین فرش شستن بود توی ظهرهای بی رمق اواسط اسفند ..مخصوصا اگر خاله هم قالی هاشو میاورد حیاط ما و دختر خاله هم بود ..


چه خاطرات قشنگی داریم ما بچه های دهه ۶۰ خاطراتی که بچه های ما هیچ درکی از اون قشنگی ها و خاطرات ندارن 

.

پ.ن:  سیبیلو تا از دانشگاه رسید خونه وارد اتاقش شد گفت به به مامان خونه تکونی کردی؟ 

میگم اره انقدر معلومه ؟ 

میگه اتاق بوی خوبی میده( بواسطه شستن پرده ها و ملافه ها با نرم کننده ) 


الان نوشت:

ویرگول توی وبلاگش از چغول پغول نوشته بود یاد یه خاطره از دبیرستان افتادم : ما توی دبیرستانمون ازمایشگاه زیست شناسی داشتیم یه بار دبیر محترم فرمودن کلیه و جگر و قلب(به قول شیرازیا دل) گوسفند بیاریم برای تشریح و اینا ....من و یکی از دوستان رفتیم قصابی و خیلی شیک به قصاب سیبیل از بنا گوش دررفته گفتیم :آقا ببخشید جیگر دارید؟ 

قصاب

ما دوتا 

به همینجا ختم نشد که دوباره پرسیدیم 

آقا ببخشید دل چی دل هم دارید؟ 

اینبار قصاب 

ما دوتا  

یعنی کلا متوجه سوتی وحشتناکمون نشدیم 

نظرات 1 + ارسال نظر
ویرگول شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 15:11 http://Haroz.blogsky.com

یه خسته نباشید حسابی من که خونه تکونی نمی کنم تنبل کی بودم؟؟؟
وای از دست تو می خواستید تشریح کنید چغول پغول بپزید؟

ممنونم ویرگول عزیزم

اصلا نوشتت رو که خوندم یاد این حرکت خفنمون افتادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد