یه بیماری ای وجود داره (البته در من ) اینجوریه که میرم میوه بخرم اوناییکه جمع و جور هستن را برمیدارم که مثلا اگر خواستم سیب و نارنگی هر دو را بخورم کوچولو باشن بزرگ نباشن بعد وقتی میخوام بردارم بخورم میگردم توی سبد میوه اوناییکه از همه بزرگترن را برمیدارم حتی اگه فقط یه اینچ بزرگتر باشن
امیدوار به درمان نیستم چون صعب العلاجه میدونم که میگم
.
ساختمون میسازن جلو خونمون دراز دراز یکی تموم میشه اون یکی شروع میشه دیگه نشستن تو تراس و نوشیدن چای کیف نمیده اون موقع از دامنه تا قله دراک زیبا را میشد دید الان فقط اون بالا بالاها پیداست (البته تا وقتی برج سازی نشه ) و به ساختمونای نهایتا ۵ طبقه رضایت بدن ضمن اینکه روی هر ساختمون حداقل ده تا کارگر کوتاه و بلند دارن روی داربست ها و اینا کار میکنن و قشنگ با ادم توی تراس چشم تو چشم میشن ....
الان من غیر از بیولوژی میتونم شرح ساختن یه ساختمون چند طبقه از پی تا طبقه اخر را بدم قشنگ یاد گرفتم
خیلی خوب بود
کلی انرژی خوب گرفتم
مرسی
مهندس
یاد ما هم بده
دختر من هم ۱۵ آذر ۵۸ متولد شد اولین بچه ام بود
الان خودش مادر بزرگه
عزیزم
سلام سارا جون مطالب وبلاگ رو خوندیم میشه بپرسم همسرت چرا باشما زندگی نمیکنه؟آیا دوباره ازدواج کردن؟اگر خودش نیست تو چرا تو خونه ی پدری همسرت زندگی میکنی؟
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون که وبلاگ را خوندید
پس شرح بده تا ما هم یاد بگیریم
اونقدر که نوشته هات را دوست دارم شرح ساختمون سازی هم بدی کیف میکنم
مواد لازم : یک عدد ساختمان ویلایی که صاحبش چندین فرزند بی خانه داشته باشد یک عدد لودر و یک فقره بساز بفروش حرفه ای کمی چاق
عزیز دلمی تیلو جونم