یکی از بچه های طرحی روی صندلی ازمایشگاه نشسته بود و مشغول کاراش بود که یهو هممون با صدای جیغ و بعدم صدای افتادن و اینا به سرعت برگشتیم اون طرفی که صدا میومد
با دیدن اون صحنه ای که جلو چشمامون بود داشتیم شاخ درمیاوردیم همکارطرحیمون از روی صندلی از پشت افتاده بود روی زمین و صندلی هم افتاده بود و وسایلش ریخته بود رو زمین
سودابه بهش گفت چجوری افتادی از روی صندلی مگه سر گیجه داری میگه نه نمیدونم چرا یادم رفت صندلیم پشتی نداره اومدم تکیه بدم تعادلم را از دست دادم و افتادم
یعنی گفتنش همانا و شلیک خنده بچه ها همانا
حالا از طبقه بالای دانشکده هم اومده بودن که صدای چی بود توی ازمایشگاه
.
پ.ن:
چرا ادم باید یادش بره صندلیش پشتی نداره و پخش زمین بشه
خودش از شدت خنده نمیتونست از جاش بلند بشه
وای که چقدر خندیدم
اصلا حتی بدون دلیل هم من به افتادن کسی می خندم، دیگه وای به حال این
خودمونم خیلی خندیدیم اون روز
وای ویرگول خدا رو شکر زمان پذیرش نبود وگرنه ابروریزی میشد
حتی تصورش هم خیلی خنده داره
یعنی منم از اون دسته ای هستم که وقتی با این بی حواسی ها میخورم زمین خودم بیشتر از بقیه میخندم
سلام
وا!
حالا شاید پشت سرش یه گودال چهار طبقه بود!
سلام
چی بگم والا