انگار ادم ها هر چی سنشون بالاتر میره خیلی محتاط تر و خیلی خیلی ترسو تر میشن و همین باعث میشه دست به کارای بچگانه بزنن کارایی که باعث حرص خوردن و حتی عصبی شدن بقیه میشه ....الان حدود میشه گفت تقریبا ۱ ساله که ما گرفتار یه همچین رفتاری از پدررضا هستیم از طرفی بزرگتر هستن و نمیشه بهشون چیزی گفت از طرفی اعصاب همه رو خرد کرده اینکار ...حالا چیکار ؟
قفل کردن تمام درهای ورود و خروج اصلی خونه حتی وقتی هممون خونه هستیم و خودشم خونه هست اونم با قفل کتابی از طرف داخل یعنی اگر بیرون باشی و فقط خودش خونه باشه ( که به علت کهولت سن گوششون هم بسیار کم شنوا شده) قشنگ پشت در میمونی مگر اینکه انقدرررر تلفن بزنی تا بلکه بشنوه و آسه آسه بیاد در رو باز کنه .....اگر هم داخل خونه باشی چیزی سفارش بدی باید بری در خونشون رو بزنی و بگی لطف کنید بیاید در رو باز کنید یعنی شدیم مضحکه همه کلید رو فقط خودش داره و به هیچکس نمیده چندبار مادر رضا بهش گفته اینکار رو نکن اما فقط باعث دعوا و تنش بینشون شده
سه چهارماه پیش یه روز هفته که مهمانی زنانه بود من رفتم خونه خواهرم و محمد توی خونه بود همون روز بخاطر کاری پدر رضا و مادرش از خونه بیرون رفته بودن و از قضا محمد را توی راه پله هم دیده بودن اما در ورودی اصلی را ۳ قفله کرده اونم با قفل کتابی در پارکینگ را هم قفل کرده بود هم خود در و هم قفل از بیرون بالای در ( ما کلید پارکینگ را نداریم چون ماشین نداریم ) و رفته بودن محمد مونده بود خونه و من بیرون خونه نه من کلید پارکینگ داشتم نه محمد حالا اونا کجا بودن ولایت خودشون کیلومترها دورتر بگم چقدررررر عصبی بودم چقدررررر زیاد فقط خدا میدونه شانسی که اوردم بعد از یکی دوساعت پشت در موندن برادر رضا و همسرش رسیدن و در پارکینگ را باز کردن و تونستم برم داخل سفارش غذایی هم که محمد داده بود برگشت خورده بود چون نتونسته بود در رو باز کنه ......برادر رضا همون روز رفت کلید سازی و دوتا کلید در پارکینگ را ساخت و به من و محمد داد ولی گفت لطفا به بابا نگید بهتون کلید دادم ......
.
الان یک ساله ما گرفتار این ماجراییم هیچ راه و حرفی هم توی گوش پدررضا نمیره که اینکار رو نکنه ....
حالا هم با این اوضاع که پیش اومده بدتر شده میترسم بیاد پشت در واحدهامونم قفل بزنه
هر چیزی که سفارش میدیم یا بیرون که میخوایم بریم باید بریم در خونشون در رو باز کنن برامون واقعا اعصاب خرد کن شده این موضوع .
آبرومون جلو دوست و فامیل که میان خونمون رفته جرات نداریم کسیو دعوت کنیم بعد هی بگردیم دنبال کلید در رو براشون باز کنیم
حس اسگول بودن بهم دست میده ....
.
تموم کن ای بازی رو آخه مرد حسابی
وااای چقد خندیدم
ولی خیلی سخته آدم استرس زندانی بودن میگیره
اره همینطوره
سلام
اگر خدای نکرده تو خونه چیزی آتیش بگیره نه اونایی که داخلند میتونند برند بیرون، نه آتشنشانی میتونه راحت بیاد داخل. اینو اگر بهشون بگید بدتر میشه وسواسشون؟ خطر جدی ای هست
سلام
بهشون گفتیم اینو میگن نه طوری نمیشه حواسم هست
یه بار روش باز کردن اون قفل کتابی ها را توی اینستاگرام دیدم![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
به نظرم باید اونو یاد بگیری
الان فرصت خوبیه برای یادگیری باز کردن انواع قفل
ای وای تیلو![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
واای یعنی پاک ضایع شدیم رفت و قفل هم باز نشد انگار یه قلق خاص داره که فقط خودش بلده ناقلا
یه بار مادررضا و خواهرش یواشکی کلید را برداشتن اوردن قفل را باز کنیم یعنیییی انقدر سفت بود انگاری قفل زنگ زده ای که سالها باز نشده حالا همشم مراقب بودیم یهو از خواب بیدار نشه بیاد مچمون را بگیره دوباره با مادررضا دعوا راه بندازه
سلام
به نظرم ایشون رو ببرید دکتر تا وضع
بدتر نشده داروهای ضد استرس خیلی میتونه
آرامشون کنه همه مردم گرفتارن هر کی هم
یه مدل خاص خدا همه رو کمک کنه
سلام
چه بگویم که نگفتنم بهتر است
سلام
عجب
به نظر من ایشون نیاز به درمان دارن. گرچه درمانشون هم مدتی طول خواهد کشید و شاید حتی موفقیت آمیز هم نباشه.
یعنی وقتی رفته بودند ولایت در را از بیرون قفل کرده بودند؟ پس بقیه همسایه هاتون چطور رفت و آمد میکردند؟
سلام
بقیه همسایه ها که ۳ واحد دیگه میشن و برادرهای رضا هستن همشون ماشین دارن و از در پارکینگ میتونن برن و بیان فقط ما ماشین نداریم برای همین بهمون کلید قفل در پارکینگ را نمیدن
ببرینش روانپزشک بهش قرص بدین بخوره.بیماره و کم کم هم بدتر میشه حالتش و پارانوییدتر میشه با این تعاریفی که گفتی.نتیجه اش هم این میشه که روی همتون و روابطتون تاثیر منفی میزاره.
چی بگم والا