متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۹۰

امروز لادن این   رو فرستاده :

عکس از نوت گوشیش شامل نوشته های زیر

جمشیدیه .پیلوت .مخفیگاه .پریسا .لتیان .نبات .یک کیلو بیست و یک گرم

و بعد هم این پیام رو: 

وای سارا یه چی بگم بخندی .اسم فیلمها که گفتی تو نت گوشیم نوشتم معمولا خریدا و چیزایی که لازم دارم مینویسم .امروز باز کردم یه چی بنویسم هر چی فکر کردم اینا چیه یادم نمیومد میگفتم من نبات لازم نداشتم اونم یک کیلو و بیست و یک گرم؟؟!!! پیلوت چی بود !!جمشیدیه کجا بود!!شاید ادرس جایی بوده ..

خلاصه نیم ساعت  داشتم به مخ ناقصم فشار میاوردم 

.

بهش گفتم لادن ای لادن بینوای من ای الزایمری من ؛دیروز اینا رو بهت گفتم من بعد اسمتو تو گوشیم به ماهی گلی تغییر میدم 

نوشته میشه ماهی گلی طلایی باشم از این سه پر ها

قرار شد ماهی گلی سه پر بشه اسمش اگررررر باز یادش نره چرا ماهی گلی سه پر طلایی شده

.

پ.ن:

خودمونیم خدای حافظه هستا این لادن

۲۸۹

شهریور را دوست دارم از بچگی دوسش داشتم ماه مسافرتهای تابستانه خونه پدری بود شهریور؛ از شیراز تا مشهد وتبریز و استارا با ماشین شخصی بابا ما رو هر سال میبرد سفر شهرها و روستاها و حتی مرز جاییکه ما مرزبانها را میدیدم توی برجکهای نگهبانی شهر استارا گذشتن از کنار خط ساحلی و دیدن دریا در امتداد سفر بازار تبریز و اون زبان قشنگ و بامزه ترکی باغ های کرج با اون رودخونه های خروشان و هوای سرد شب تا صبحش جنگلهای گلستان و اون رودخونه بزرگ و پهن وسط جنگل و اون گرازی که از اون طرف  زل زده بود به مامان که داشت کنار رودخونه دستاشو میشست و بابا بهش گفت خیلی اروووم بیا سوار شو ....شهریور ماه خوشحال منه ماه هوایی که رو به خنکی میره شبهایی که لازم نیست کولر روشن کنیم و انقدر هوا ملس و خنکه که ادم دوست داره پرواز کنه ....شهریور خوب من 

.

.

ورم معده خر عست 

۲۸۶

بعضی روزا چقدر یهو همه چیز سخت میشه انقدر سخت و سخت تر که حالت بد میشه چشمات تر میشه گره بغضت  هر لحظه کورتر میشه اونوقت نمیدونی باید چکار کنی نمیدونی بباری یا سعی کنی اروم باشی و بیقراری نکنی ....چقدر سخته بعضی روزا همه چیز 

پ.ن:

هیچ چیزی هیچ چیزی توی این دنیا ارزش اونو نداره که دلی شکسته بشه