متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۹۲

روز جمعه  وسط  مراسم یه داستانی پیش اومد من و خواهرا و دخترخاله و یکی دوتا از اقوام که اونجا بودیم به شدت خندمون گرفته بود خدا روشکر ماسک داشتیم 

موقع تشییع یکی دیگه از اموات کسی که زیر تابوت را گرفته بود و جلو بود از عمق جانش فریاد میزد بگو لااله الی الله نه اینجور بلند و محکما انگار که اومده بود دعوا

 با گفتن این حرفه دخترخاله که: الان میت بیچاره پا میشه میزنه پس سرش و میگه عاااامو چتهههه یوااااش  ...دیگه رسما داشتیم پخش زمین میشدیم خیلی جلو خودمون را گرفتیم که ابروریزی نشه

نظرات 4 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:24

پدر بزرگ من خیلی مرد خوش خنده و شوخی بود توی مراسم فوتش ما خیلی خندیدیم و جالبه هیچ کس ناراحت نمیشد همه میگفتن انگار خودشم دوست نداره گریه کنید چون همیشه در حال خندوندن بقیه بودانگار خودشم حضور داشت و نمیزاشت کسی غمگین باشه.درسته که جای خالیش بشدت هممونو متاثر کرد و بعدها فهمیدیم چه نعمتی رو دیگه نداریم ولی واقعا اینجور مراسمها کنترل خنده خیلی سخته.
جالبه انگار یه موجی از خنده حمله میکنه به آدم و ول کنم نیست شاید مواقع عادی اونقدر نخندیم

خدا رحمت کنه پدربزرگتون را روحشون شاد بزرگترای ما هم یه چیزی شبیه همین حرف را میزنن به قول معروف میگن پشت سر اون میت شادی میاد و غصه تموم میشه ...
...
اصلا حالت سونامی داره بدترش اینکه اون اقاهه مرتب اون وضعیت داد زدن را تکرار میکرد و نگم هربار چه وضعی بود همه با تعجب نگاش میکردن و احتمالا از فامیل های خودشونم چند نفری پشت سرش خنده میکردن

تیلوتیلو دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:12 https://meslehichkass.blogsky.com/

منم قبلا اگه با خواهرا یا دخترخاله میرفتیم از این جور مراسما به زور باید خنده هامون را کنترل میکردیم
اما تازگیا...
یادم اومد یه مراسمی چقدر خندیدیم و چقدر مامانم و خاله م حرص خوردن

حق داری تیلو خیلی وقت نیست عزیز از دست دادی طبیعیه که هنوز ریکاوری نشده باشی خیلی طبیعی تره که هنوز غمگینی اما این روزها میگذره شاید کند و احتمالا طولانی اما میگذره
.
اینبار ماسک به یاری ما اومد و اینکه مامان و خاله از ما دور بودن

تیلوتیلو دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:01 https://meslehichkass.blogsky.com/

وای وای
در این جور مراسمات که نباید خندید اصولا خنده به ترک دیوار هم پیش میاد

اصلا نگم که چه وضعیتی بود

ربولی حسن کور یکشنبه 13 شهریور 1401 ساعت 19:30 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چه خوب که اون بخششو حذف کردین.
چون غصه خوردن برای چنین چیزی نهایتا بی فایده است

سلام
همینطوره واقعا همینقدر که نوشتمش و از ذهنم بیرونش کردم کافی بود موندنش اهمیتی نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد