متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۸۰

۲۸۰ امین پست تعلق میگیره به شنبه ای که ادای جمعه را دراورد و من دیر رسیدم به کارم .....

چرا فکر کردم امروز جمعه هست؟؟؟؟

اونم وقتیکه خودددم به استادم گفتم جمعه که تعطیله میام تا کار رو پیش ببریم !!!! یعنی حافظه تبدیل به تبدیل ماهی گلی شده 

خیلی شیک صبح زنگ گوشی را خاموش کردم و خوابیدم ساعت ۸ به پسرم گفتم صبحانه چی میخوری دیدم با تعجب نگام کرد و گفت عه امروز مرخصی هستی مامان؟ من گفتم نه مرخصی چرا جمعه هستا گفتش مامااااان امروز شنبه هست  

هیچی دیگه زنگ زدم سودی گفتم سووودی لطفا مرخصی ساعتی رد کن تا من برسونم خودمو 

.

یادمه یه بار در عنفوان روزهای جوانی وقتی محمد کلاس سوم بود و من سال اخر دانشگاه یه روز دوشنبه صبح زمستانی بارانی قشنگ ..هرچی موبایل الارم زده بود هر چی راننده سرویس ایم پسر بوق و زنگ خونه رو زده بود هر چی بابا اینا طبقه پایین زنگ زده بودن ما بیدار نشده بودیم اون وقتا رضا بودش و چون شیفت ۲۴ ساعته بود از عصر روز قبل خونه نبود صبحش ساعت ۱۱ صبح خیلی زیبا بیدار شدیم و تازه متوجه اتفاق شدم اونروز هم من کلاسم را از دست دادم هم محمد مدرسه را اینم که بیدار شدیم رفتم پایین خونه مامان اونا گفتن ما فکر کردیم محمد را با خودت بردی صبح و برای همین جواب نمیدی ......

فکر کنم مرده بودیم بعد خدا دلش سوخته گفته این جوونه اونم بچه بزار روحشونو بهش پس بدم وگرنه این سطح از بیهوشی از من با این خواب سبک بعید بود و هیچوقت دیگه تکرار نشد .....

.

یه بارم دبیرستانی بودم بجای برنامه روز دوشنبه برنامه روز سه شنبه رو بردم مدرسه و از قضا روز دوشنبه با یه دبیر سخت گیر ریاضی داشتیم و تکلیفففف داده بود و دیگه خودتون تا اخر داستان را حدس بزنید 

.

سوابق درخشانی در امور قاتی پاتی کردن روزهای هفته دارما

.

پ.ن:

وبلاگ خودمان هست و دوست داشتیم بعد از ۲۷۸ عدد ۲۸۰ باشه 

نظرات 5 + ارسال نظر
بلاگر دوشنبه 13 تیر 1401 ساعت 15:49

سلام شیرین خانم ! (لبخند)

بلاگر حافظه نداریا
شیرین که دوستمه
من سارا خانم گل گلاب عرق نسترن بیدمشکم

.. دوشنبه 13 تیر 1401 ساعت 10:15

اه واسه منم دوران راهنمایی یه بار پیش اومده بود و تو مدرسه فهمیدم حالم گرفته شد

انگار برای همه پیش اومده

لیمو یکشنبه 12 تیر 1401 ساعت 08:41 https://lemonn.blogsky.com/

من وقتی پنجم دبستان بودم، یه روز کیفم رو جا گذاشتم. پیش من از جابجایی برنامه و اینا حرف نزنین اصلا


به به میبینم که همه بله

امیر حسام یکشنبه 12 تیر 1401 ساعت 01:50 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام. برای منم دوران مدرسه پیش اومد برنامه را اشتباه ببرم. حس بدی بود..

سلام
همینطوره

ربولی حسن کور شنبه 11 تیر 1401 ساعت 12:25 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یادمه وقتی مدرسه راهنمائی میرفتم یک بار توی تقویم نگاه کردم و دیدم پنجشنبه تعطیله. من هم با خیال راحت خوابیدم. مادرم اومد و بیدارم کرد و گفت: چرا نرفتی مدرسه؟ گفتم: خب تعطیله دیگه. گفت: پنجشنبه هفته دیگه تعطیله نه این هفته! تازه دویدم سر کمد کتاب هام و به جای برنامه شنبه که توی کیفم گذاشته بودم برنامه پنجشنبه را گذاشتم و بعد هم دویدم طرف مدرسه.
خوشبختانه دیر نرسیدم اما فرصت نشد درست صبحانه بخورم و تا ظهر پدرم دراومد!

سلام
میبینم سوابق شما هم درخشانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد