متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۵۳

روز ۵ شنبه برای یه سری کارای اداری مربوط به ارث باید بریم همون دفترخونه ای که سرکوچه خونه قبلیمون هست  از یه طرف بسیااار دلم میخواد برم خونه پدری را ببینم از نزدیک و از یه طرف دیگه دلشو ندارم ....کاش میشد کارای  دفتر خونه را جای دیگه انجام بدیم ...

بعدش قراره با مامان و خواهرا بریم بازار وکیل و سرای مشیر و ناهارم بریم رستوران (با رستوران من موافق نیستم خیلی خوشم نمیاد از محیط رستوران اما خب باید تابع جمع باشم اونا دوس دارن ) حالا من زورمو میزنم که نریم رستوران 

...

حالمان چندان روبراه نیست  چونکه نمیدانم چه مرگم هست اما روبراه میشود 

اعصابم خرد و بهم ریخته هست سر یه داستان الکی و یه تنش بیخودی واقعا نمیفهمم چرا بعضیا انقدر مقاومت دارن در مورد هر مساله ای و اول همه درخواست ها ازشون" نه "هست انگار خوششون میاد و فکر میکنن با اینکار عاقل تر بنظر میان در حالیکه فقط عامل ایجاد تنش هستن  و  اخرشم همون کار را انجام میدن ها ولی با حرص دادن بقیه و مرافعه یعنی چی اینکار اخه؟؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر حسام چهارشنبه 26 آبان 1400 ساعت 20:34 https://bimoghadame.blogsky.com/

چه خوب. شیراز و سرای مشیر.
شیراز رستوران شرزه رفتیم همون حوالی. متاسفانه هفت خان فرصت نشد. یکی از بهترین شانس هایی که داشتم سفر به شیراز در اردیبهشت و عطر معطر نارنج در هوا و فضا بود.
چه خوب..

بله همینطوره اردیبهشت شیراز دیدنی و فراموش نشدنیه

تیلوتیلو چهارشنبه 26 آبان 1400 ساعت 09:04 https://meslehichkass.blogsky.com/


ما هم توی بازار سرپوشیده اصفهان یه سرای مشیر داریم...


چه خوب سرای مشیر همه جا هست فکر کنم یه چیزی مثل فروشگاههای زنجیره ای بوده

امیر حسام سه‌شنبه 25 آبان 1400 ساعت 20:25 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
سرای مشیر کجا بود؟ چه آشناس

سرای مشیر یه بازار سنتی کنار بازار وکیل شیراز هست که صنایع دستی سنتی و اینا داره بهش میگن سرای مشیر اگر شیرازی باشید میشناسیدش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد