اون وقتا که هنوز من دختر خونه پدری بودم تابستونا سفر میرفتیم معمولا این سفرها یک ماهی طول میکشید و اغلب توی شهریور میرفتیم یکی از جاهایی که هر سال میرفتیم اونم سه چهاربار توی تابستون و اقامت میکردیم دو سه روز باغهایی بودن توی کرج که از وسط اون باغ ها رودخانه های خروشان عبور میکردن و روی اونها تخت های بزرگ بود و ما با همسفرهامون تخت ها رو اجاره میکردیم هوا عالی و شبها حتی سرد صدای اب رودخونه اون مغازه های خوراکی های رنگارنگ ضرب گرفتن های همسفرمون و رقص ما دخترها روی اون تخت ها و ذوق بابام صدای پیک نیک که کتری روی اون بود برای اماده کردن چای توی اون شبهای سرد ....نمیدونم چرا یهو یاد اون سفرها و اون باغ و رودخونه توی کرج افتادم .....
الانم کرج حرف نداره و خوبه ، خصوصا مسیر جاده چالوسش که من زیاد میرم ، رستورانهای کنار رودخونش همونه و آلاچیق داره ، هوای خنک کوهستان و رودخونه ...میگم حالا که اینقدر خوبه بلند شم برم ! (لبخند)
اره خب برید دیگه
خدا رحمت کنه پدرجانتون را
لابلای خاطرات دنبال رد پاها میگردید
الهی امین
همینطوره بهترین خاطراتم را پدرم برام ساخته
زمانی کرج به خاطر باغهای وسیعی که داشت ییلاق
خیلی خوبی بود ولی دیگه خبری از اون باغ ورودخونه
و جمع صمیمی نیست شما هم مثل من با خاطراتتون خوش میگذرونید
همینطوره خاطرات خیلی خوبی از سفرهامون دارم
سلام
خب بفرمائید توی بهشت بودین دیگه
باغ و رود و تخت و ...
سلام
واقعا همینطوره یه بهشت واقعی