متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۲۲۴

.‌.منطقه فیلبند(اقیانوس ابرها):

.

.

.

فرد مورد نظر در فیلبند میان ابرها

.

.

پ.ن: الان شیراز هستم 




۲۲۳

شیراز بسیاااار هوا گرم شده خدا به دادمون برسه تیر و مرداد را  منم خیلی بد گرما هستم خیلی زیاد دچار سرگیجه میشم ....از تابستون و گرمای شدیدش بدم میاد بهتره برم تبریز یا توی کوههای الپ زندگی کنم ....

یه چیزی که هست من چندین بار با خودم چتر بردم که مسیر مترو تا خونه حدود ۲۰ دقیقه را چتر بگیرم تا اون افتاب مغزم را تبخیر نکنه اما واقعا روم نمیشه استفاده کنم چونکه هیچکس استفاده نمیکنه ولی اخه چتر فقط برای بارون نیست اون برای افتاب شدید هم هست ..... 

.

.

دایی جان از آلمان تشریف اوردن و برای هدیه دوتا ۵۰ یورویی بهم دادن و یه ۵۰ یورویی هم به پسرم .....گفتش نتونستم براتون سوغات بگیرم چون همه جا بسته بود .....

۲۲۲

پست ۲۲۲ تعلق میگیره به تولد خرداد ماهی من به قول روانشاد پدرم تولد موفرفریم ....دوشنبه بود که بدنیا اومد ۶ خرداد ۱۳۸۱ و شد همه دار و ندار من 

مشغول اماده کردن کیک هستم و البته شام و اینکه فردا قراره خونه مادرم بریم و همونجا یه تولد کوچولو با خواهرا و خواهرزاده ها بگیریم عکس کیک را بعد از اماده شدن میزارم 

خودم دوست داشتم کیک رنگ تیره باشه اما خودش به شدت بدش میاد از اینکه خامه کیک تیره باشه 

دیشب دوستاش طی یه حرکت انتحاری بهش زنگ زدن که بیا دم در و کامپیوتر ما خراب شده یه نگاهی بهش بنداز و اینا هر چی گفتیم بابا جان خب بیاید توی خونه گفتن نه زود باید بریم و اینا فقط اومدیم کامپیوتر را بدیم و بریم نیم ساعت بعد وقتی اومد بالا سرتا پاش خامه ای بود  نگو اصلا موضوع کامپیوتر نبوده و میخواستن سوپرایزش کنن و کیک رو زده بودن تو سر و صورتش

.

کیک تولد پسرم:


۲۲۱

نمیدونم رضا و پدرش چرا اینجوری میکنن واقعااااا یه خونه یه واحد اپارتمان ارزش این رفتار ها رو داره؟؟؟؟ لعنتی انقدر اعصابم خرد هست  که اندازه نداره .....باباش میگه باهاش برخورد قانونی شدید میکنم !!!!!!! مثلا چکارش میکنی ؟؟؟؟؟؟ به من زنگ میزنید و از پشت گوشی به رضا بد و بیراه میگید ؟؟؟؟!!!! چرا اخه؟؟؟؟؟ و اون رضا اون رضای بی معرفت ....منم فقط یه کیسه بوکس که از هر طرف یه ضربه محکم بهش بزنن و انگار نه انگار من ادم هستم ........شما دعوای مالی دارید با هم چرا به من زنگ میزنید ؟؟؟؟؟؟ چرا فکر میکنید رضا  با من هست و با شما نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم میخواد بزارم برم همه چیز را رها کنم ..بزارم برم و نه به تلفن کسی جواب بدم نه حال و احوال کسی برام مهم باشه ......

پدرش به رضا میگه دروغگو به من میگه رضا دروغگو هست میگه از اول زندگیش همه چیش دروغ بود و دروغ هست پشت تلفن داد میزنه و میگه به من که باهاش برخورد قانونی میکنم میشونمش سرجاش نمیزارم هر غلطی دلش بخواد بکنه .....انگار که من یه کاغذم و اون مجازه هر چی دلش میخواد روی اون کاغذ بنویسه انگار نه انگار من آدمم .....من سرکار بودم و پشت تلفن پدر شوهر گله میکرد و داد میزد و میگفت رضا دروغ میگه و دروغگوئه و من فقط توی سکوت مطلق گوش میدادم فقط میشنیدم و میشنیدم ........هم من شنیدم هم خدا شنید ........انگار یه عهد دارن که هر از چند وقتی گوشی را بردارن یا بیان خونه و هر چی دلشون میخواد به رضا بگن و بعدم برن.. منم سکوت کنم سکوت کنم سکوت و هزار سال سکوت .....

.....

پ.ن: بحث از کجا شروع شد؟؟ از اینکه رضا میگفت توی سامانه اسناد و املاک واحد خودمون را ثبت کرده و پدرش میگفت دروغ میگه و نکرده ....پیام رسان این وسط کی بود ؟من بیچاره !

چرا؟؟؟ چون رضا فقط جواب اس ام اس های منو میده و جواب هیچ احد دیگه ای را نمیده و جواب تماس تلفنی هیچ کس را حتی من و پسرش رو هم نمیده فقط اس ام اس اونم فقط من ....بعد چجوری ؟اینجوری که من کاری دارم باهاش پیام میدم اون هر وقت ببینه و بخواد جواب میده مثلا یه دقیقه بعد یا یه سال بعد ......

خدا بخیر کنه این داستان تازه رو هم