انگشتان ظریف زنانه ای وارد کادر میشوند
صدای کشیدن کبریتی که قرارست شمعی را روشن کند
موسیقی "تو ای پری کجایی.."
و آیینه ای که روی ترمه مینشیند
نمایی از سفره هفت سین
و مردی که حافظ میخواند
و چشمش به نگاه زنی می افتد
که قرارست در آخرین
سکانس قرن رو به اتمام همبازیش باشد.
ثانیه ها دست به دست میشوند
اعلام سال نو
و ما که یکسال دیگر کهنگی مان را جشن میگیریم
بهار که میشود
پیرتر میشویم
و دوست داشتنی تر
به گمانم عشق درک همین مفهوم سادست
امید به زندگی
در حالیکه خیلی ها را در زمستان جا گذاشته ای
این روزها صدای بچه ها
بیشتر از هر چیز مرا به وجد میاورد
شاید معنای تولد دوباره همین باشد
که اگر تو پیر شده ای زندگی جریان دارد
...
یادت باشد من هر سال در همین موقع خواهم رویید
و عطر دستان تو را از بر خواهم کرد....