متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۱۸۲

۱: وزارت محترم  دفترچه ازمون  استخدامی و تبدیل وضعیت منتشر نمودند برای تبدیل وضعیت قراردادی ها به رسمی و غیره و همچنین نیروی پرستار دقت کنید پرررستتاااار بعد الان که دفترچه رو خوندیم تنها نیرویی که استخدام نمیکنن پرستار هست تا جا داشته نیروی اورژانس(امبولانس) فوریتهای پزشکی و حسسسابداااار زده و یک عدد پیراپزشک مرد (فقط علوم ازمایشگاهی هم ) برای بیمارستان رجایی اونم تازه (رجایی بیمارستان سوانح و شکستگی و اینا هست ) 

.

۲: از خواهرشوهر اصرار که بیا تو هم برو تبدیل وضعیت ثبت نام کن و اینا من و خواهر شوهرگفتیم اره خب بهتره بریم ازمون بدیم وقتی که شرایط رو خوندیم متوجه شدیم که نصف شرایط رو من دارمنصف شرایط رو خواهرشوهر(یعنی کنسل )قرار شد با هم ازمون بدیم بعد سنگ کاغذ قیچی کنیم ببینیم کی بره 

.

۳:حالمان خوب هست فقط حال نوشتن نبود اکنون نیز نیست مقداری بی حوصلگی اندکی کار و بهانه کار کمی شیرازی بازی مساوی است با چیزی بنام سندروم مود ننوشتن 

#تنبلم خودتونید ...

.

پ.ن:

چشمات نگاهت دستات قد و قامتت لبخندت موهات بوی زندگی ای که توی خونه ات هست قلب مهربانت درخشندگی چهره ات همه اینا فقط ذره ای از تو هستن قشنگترین مامان دنیا ...

.

دیماه نوشت:

پدرت نباشه ....

امروز به تاریخ ۲۰ دی ماه ۹۵ اخرین روزی بودکه صدای بابا رو شنیدم :سلام بابا چطوری فردا تعطیله کی بیام دنبالت بیاید اینجا؟؟؟ 

من : هر ساعتی که دوست داشتی بیا بابا ...

و فردا ۲۱ دیماه ساعت ۲ بعد از ظهر اخرین دیدار ما بود با تو که دستات دیگه گرم نبود چشمات دیگه فروغی نداشت هیچوقت اخرین دیدار رو از یاد نخواهم برد بابا حسین جونم ...جونم ..جونم ...

نظرات 5 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 22 دی 1399 ساعت 10:13 https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
اول تسلیت میگم فوت پدرجانتون را ... خدا رحمتشون کنه
این داغ هیچوقت کهنه نمیشه
خدا به دلت صبوری بده
میدونم سالها گذشته ولی این باعث کم شدن این درد نمیشه

اینکه نصف نصف با خواهر شوهر شرایط داشتین کلی منو خندوند
اخ اخ از این حس ننوشتن...
حس اصلا حرف نزدن
انگار آدم حرف زدنش نمیاد....

سلام تیلو جانم
ممنونم ازت درسته همینطوره که میگی ..
واقعا برای خودمونم خنده دار بود دقیقا نصف شرط رو من داشتم نصفشو اون
اوهوم حرف داری ها خیلی هم زیاد هم انگار دلت نمیخواد بگی یا بنویسی ازشون ...نمیدونم گاهی هم اینجوریه

ربولی حسن کور یکشنبه 21 دی 1399 ساعت 18:31 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
بعد از چهار سال بهتون تسلیت میگم چون میدونم از دردهائیه که هیچ وقت فراموش شدنی نیست

سلام
ممنونم ازتون واقعا همینطوره

.. یکشنبه 21 دی 1399 ساعت 10:57

شما مگه رشتتون پرستاریه؟

نه

پیشاگ شنبه 20 دی 1399 ساعت 14:25

من هیچوقت هیچوقت این آزمونارو باور نمیکنم همش حس میکنم دروغن
شما راحت باش عزیزم بالاخره شیرازیا یه فرقی باید با بقیه داشته باشن دیگه
خدا مادرجان رو حفظ کنه وپدر رو هم رحمت کنه و روحش شاد باشه

چی بگم والا برای تبدیل وضعیت راهی به جز این ازمونها نیست البته برای ماها وگرنه نورچشمی ها که داستانشون جداست

ممنونم پیشاگ جانم

بلاگر شنبه 20 دی 1399 ساعت 13:40

1- اگر بشه استخدام رسمی بشی که خیلی خوبه براتون
2- یعنی شما دو نفر رو با هم قاطی کنن هم نمیتونین یه امتحان استخدامی را هم پاس کنید؟! ندزدنتون !
3- شیرازی هستی ، دخترم هستی دیگه ، نتیجه میشه همین !
پ.ن : دو سه کلمه اول را خواندم فکر کردم با منی ، بعد دیدم راجب مامان نوشتی ، اشکال نداره ، ناراحت نمیشم ! (لبخند)
***
خوشا بحال کسایی که دختر دارند !
حتی دخترایی که به ظاهر خشن و اهل مبارزه و فنون مختلف هستند (بلانسبت سارا!) درونشون پر از مهر به پدرِ ، شاید بخاطر اینه بابا ها دخترای گلشونو بیشتر دوست دارند و مامانا شازده پسراشونو !

۱: متاسفانه من فقط نیمی از شرایط را داشتم نیمه دیگه رو خواهر شوهر داشت در نتیجه هیچکدوم تغییر وضعیت نمیدیم
۲: منظورم شرط سنی و شرط سنوات خدمت بود شرط سنی را من داشتم و شرط سابقه کار را خواهر شوهر دوتامون روی هم همه شرایط را داشتیم
۳: ها دیگه اصن از یه دختر شیرازی نباید کاروی سخت بخوان
پ.ن: از دست شما بلاگر
....
چه حسرت ها که بر دلم موند با رفتن بابا ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد