متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۱۳۲

خواهر:یه نفر داره تو کوچمون واسونک میخونه

جِنگِ جِنگِ ساز میادو ...

.

نگار:دلش شاده خواسته بقیه رو هم شاد کنه

.

خواهر:اخه با سوووز میخونه

.

دخترعمه:پس غمگینه خواسته بقیه رو هم غمگین کنه

.

لیلا:شایدم همین جوری خواسته صداشو امتحان کنه

.

مهسا:شایدم رفته خواستگاری نه شنیده

.

 نسیم : شایدم جواب مثبت
 نسیم: بعد یاد خرج عروسی افتاده

.

مریم:شایدم بله شنیده وحشت کرده نمیدونسته خرج عروسی و اینا چقدره تازه فهمیده نه راه پس داره نه راه پیش

.

لیلا:اخی برای جوون مردم گفته بذار خودمو خالی کنم

.

بخشی از مکالمه و انالیز گروه ورثه مرحوم اق بزرگو

نظرات 7 + ارسال نظر
آقا جون ( جویا باش ) دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 18:49 http://jooya147.blogfa.com

سلام ...
خوشا بلاگ اسکای نشینان ...
بلاگفا از دیشب ساعت ۲ نصفه شب بالکل قطع شده ...
خوش باشید و خوش بگذره ...
روز و روزگار خوش ...

سلام
بنظرم بیاید همینجا بلاگفا بی وفایی هاش زیاده

تیلوتیلو دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 16:22 https://meslehichkass.blogsky.com/

والا تا جایی که من میدونم مهریه را کی داده و کی گرفته...
شما فکر میکنید تو دادگاههای مرد سالار ایرانی میشه سکه 13 میلیونی را گذاشت اجرا؟؟؟؟؟
زهی خیال باطل...
حتی وقتی سکه 200 هزارتومن بود هم اجرایی نمیشد ... دیگه چه برسه به 13 میلیون...

والا همینو بگو

تیلوتیلو دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 16:19 https://meslehichkass.blogsky.com/


خیلی خیلی این مدل نقد و بررسی ها را میشناسم و دوست دارم


میشناسسسسمتتتت دوست خودمی رنگی رنگی جانم

پیشاگ دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 10:04

عینکو قربون
بلاگفا باز نمیشه بیام بنویسیم
به قول پرویز اسیر شدیم

پیشاگ بیا همین طرف بلاگفا اومد نیومد داره

پیشاگ دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 08:22

پس تحلیل کارشناسی خودت کو ؟

من دیر رسیدم فقط میخوندم

بلاگر دوشنبه 7 مهر 1399 ساعت 01:01

یه جوون تو یه شهرستان ، یه دخترو میخواست بهش ندادن 10 ساله توی یه غار زندگی میکنه ، داشتم فکر میکردم اگه بهش میدادن الان همون غار را هم نداشت ! احتمالا دختره مهرشو با سکه ۱۳ میلیونی به اجرا میذاشت و الان زندان بود.

دیگه هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
بنظر شما اگر مهریه برای اقایون بود اونا با مهریه اشون چکار میکردن ؟؟ بنظرتون وسعت دل خانم ها رو داشتن که ببخشن مهریه اشونو یا توی زندگی مشترکشون اون اخرین چیزی باشه که بهش فکر کنن؟؟؟؟ فکر میکنید میتونستن با اون حجم از طلب انقدر بزرگوار باشن که بگذرن ؟؟؟

اینک یکشنبه 6 مهر 1399 ساعت 21:45 http://Inak.blogsky.com

یه کلاغ، چهل کلاغ از همین جاها سرچشمه می گیره ها....

ولی حدس و گمان های باحالی بوده ها...

دقیقا اینک جان همینه
بچه ها توی گروه خیلی شیطنت میکنن یه تایمی از بعد ازظهر رو با هم توی گروه حرف میزنیم از همین مدل حرفای به نظر خیلی ها الکی ولی باور کن به حدی این شوخی ها و حرفای خودمونی انرژی مثبت و زیادی برامون داره که اندازه نداره گاهی انقدر از این حرف ها و شوخی ها و حتی ایموجی های بچه ها میخندیم که اشک از چشمامون میاد...میشه گفت براحتی فردامون رو میسازه ...حتی وقتی بخاطر مسایل اجتماعی نت قطع بود ما توی سروش همین گروه رو داشتیم و اون چند روزی که از هم بی خبر مونده بودیم واقعا حس خفگی داشتیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد