متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۸۹

یه حرفایی هست که باید بگم نمیدونم چطوری و یا اصلا درسته گفتنش یا نه  اما میگم در هم برهمه اما هست و خیلی فکرمو مشغول کرده 

همیشه نوشتم و گفتم از اینکه مجبور بشم از رضا پول بخوام خجالت میکشم بدم میاد هر چند هر وقت مجبور شدم و گفتم بدون هیچ اما و اگری حتی مقداری بیشتر از انچه خواستم واریز کرده اما من بسیااار بدم میاد از این موضوع حتی اگر اون دریغ نکنه ..نمیدونم متوجه حرفم هستید یا نه


خواهر شوهر یه مهمونی تولد برای دختراش گرفته ( تو این کروناها)ما همه توی یه ساختمون هستیم یعنی لازم نیست بیرون بریم از خونه اما خب افراد شاغل بیرون خونه ان ...مهمانی فرداشبه پس فرداشم محمد امتحان داره اخه چی بگم من ..توی یه ساختمون باشی و تولد دختر خواهرشوهر باشه و رضا هم که اونجور و بعد منم نرم نزارم پسر هم بره ..اصلا میشه؟؟؟؟؟؟؟

پدر و مادر شوهر رو چکار کنم ؟؟؟؟؟ خود پسرم رو چکار کنم بگم نرو به خاطر چی؟؟؟؟؟؟

ایناش یه طرف ..از همه مهمترش:

خواهر شوهر جان فکر جیب ما رو نمیکنی ها خواهررررر ...

من این ماه از لحاظ مالی بسیاار بد هستم یه بدهی از ماه قبل بود که ۹۰ درصد حقوقم بابتش رفت ...حالا علی مونده و حوضش ..یعنی من روی تومن تومن این پول باقی مونده تا اخر ماه را برنامه ریخته بودم الان چه کنم؟؟؟؟؟

وسط ماه یه حقوق کوچولو هست که دقیقا ۱۵ام ماه میگیرم اگر این مهمونی ۱۵ به بعد بود خیلی بهتر بود اقلا دستم باز بود ..

از رضا پول بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مهمونی نرم؟؟؟؟؟؟؟

نمیتونم قرض بگیرم چون بعد باید ماه بعد ادای قرض کنم و دوباره اوضاع قاراشمیش میشه ...

اصن وضعی هستاااا

مجبورم وارد حیطه پس اندازم بشم و اینکار خیلی ناراحتم میکنه اما بهتر از قرض گرفتن یا از رضا پول خواستنه

فدای این پسر بشم من که دیشب میگفت : مامان اصلا نگران نباشی ها کادو با من از پول تو جیبی هایی که جمع کرده میخواد بگیره کادوها رو ...

دوتا دخترش هم توی یه روز بدنیا اومدن کاش دست کم یک ماه فاصله بود بینشون یا اینکه خواهههرررررر خب اول ماه میگفتی که قراره مهمونی تولد بدی من برنامه میریختم ...

گاهی بعضی ماهها خیلی اوضاع مالیم خراب میشه خیلییییی ها ...

.........

صبح مادرم تماس گرفتن که چطوری مادرجان خوب شدی بهتری؟؟؟

میگم مادر من طوریم نبود که ...

میگه مگه سرما نخورده بودی ؟؟؟

من : چشمان گرد متعجب

نه کی گفته من سرما خوردم

میگه دیشب خوابتو دیدم که حالت خوش نیست میگی گلوت میسوزه تو هم که وقتی مریضی حرف نمیزنی بگی اوضاع ریه هات هم که خوب نیست(داستان داره این ریه ها) گفتم حتما باز مریض شدی....

...


الهی قربونت برم عزیزترینم که انقدر نگران مایی فدات بشم

.....

پ .ن:

 ارامش اعصاب

میگذرد این روزها هم





نظرات 4 + ارسال نظر
پیشاگ دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 14:43

گفتنیارو که دوستان گفتن اما امان از بی پولییییی
به قول همکارم میگه خدایا گونی گونی پول نخواستم گونی خالی بفرس حداقل
میگم به چه دردی میخوره ؟ میگه میفروشم پولشو میزارم تو جیبم

ای امان ای داد ای هوار اما با صدای ارام
راست میگه خو بنده خدا

تیلوتیلو دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 11:08 https://meslehichkass.blogsky.com/

وای منم پیش اومده اوضاع مالیم همین شکلی بشه
ولی بهر حال شغل آزاد این قسمتش بهتره که هرلحظه ممکنه یه پول خوب بیاد دستت
واقعا بی ملاحظه ان اینایی که تو این شرایط مهمونی میگیرن
پسرجان را عشقههههه

اوهوم اصلا بد وضعیتی هستا
ولی عیب نداره تا باشه از این خرج ها عزیزان سلامت باشن
اونکه عشقیست بی نهایت

مینا دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 09:52

بعضی موقعها اوضاع مالی همینطوری میشه همه چی باهم پیش میان ! ان شاالله خدا بهت برکت بده و برای خوشی خرج بشه.
راستش درستش اینه کهاز ایشون بگیرید چون تو هر شرایطی در برابر شما مسئولن! نبایدم حرفی بزنن و دریغ نکنن. اما حس شما رو درک میکنم و می فهمم

اره واقعا دقیقا وقتی پول نداری انواع اقسام خرجای پیش بینی نشده ردیف میشن حالا یه پس انداز کوچولو هستش از اون برداشتم

ترنج یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 20:08

با اینکه سخته اما از پس اندازت بردار و بعدش سریع بزار سرجاش

اوهوم همینکار رو میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد