میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
.
.
گاهی اتفاقاتی ساده و روان توی زندگی بقیه هست که همون اتفاق معمولی توی نوع زندگی من میشه گذر روزگاری تلخ تراز زهر ...
نمیبخشمت هیچوقت ...
چقدر خسته شدم ..
همیشه میگم ، هیچکس غیر خود آدم نمیتونه خوشحال یا ناراحتش کنه !
فکر نمیکنی یه چیزایی را خیلی بزرگ کردی تو ذهنت؟ آنقدر بزرگ که جا برای فکر دیگه ای نداری ، فکرای دیگه منظورم مرد دیگه ای نیست ، آدم میتونه یه عالم فکر رنگارنگ داشته باشه و شما خودتو از اونا محروم کردی ، چون ذهنت بسته شده.
همش نشستی فکر میکنی اگه اینجور بشه ، اگه نشه ، خودتو رها کن ، برای یه بار پرونده را ببند ، حتی بهت توصیه میکنم خودتو مجبور کن که اینکارو بکنی ، با یه کار غیر قابل برگشت !
چند ساله تو برزخی؟ باور کن جهنم از برزخ آسونتر میگذره .
یادمه یه روزی یکی از دوستام بهم گفت یه دختری هست که چند ماهه باهاش آشنا شدم ولی همش داره اعصابمو خرد میکنه ، ازم پرسید چکار کنم ؟ آرامش ندارم، گفتم میدونی خانه یا محل کارش کجاست؟ گفت نه ، بیرون با هم قرار میذاریم ، پرسیدم تلفنشو حفظی ، گفت نه ، ولی تو لیست تلفنهام هست ، گفتم جواب من اینه ، از لیست پاکش کن و شمارشو بلاک کن ، خودتو مجبور کن که باهاش قطع ارتباط کنی ! الان چند ماهه گذشته ، آخرین باری که باهاش حرف میزدم گفت کاری که گفته بودی کردم ، چند هفته ناراحت بودم ولی تلفنشو نداشتم که بهش زنگ بزنم ، الان آرومم و خوشحال ، دارم به روزای خوب گذشته برمیگردم !
شاید حق با شما باشه
اما
به این سادگی هم که نوشتید نیست ..
بیا از این طرف نگا کن که
چون میگذرد غمی نیست
درسته خوبیش همین گذر زمان هست..
میگذرد روزگار تلخ تر از زهر
خوبیش به همینه که میگذره
کاش رضا حرف می زد... کاش بهت حق دانستن و تصمیم گرفتن آگاهانه رو می داد سارا...
خیلی برات غصه دارم... خیلی...
اینک مهربون من