سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
سر اگر نداری امشب ، که برآورد سر آفتاب ...تو خودت چو آفتابی ، نیمه شب سر ار براری ...
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیچه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابیبه هوای روی او تو ، همه شب به خواب رفتیبلکه در نزد رقیب است ، که نشد به چشم خوابی !
سر اگر نداری امشب ، که برآورد سر آفتاب ...
تو خودت چو آفتابی ، نیمه شب سر ار براری ...
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به هوای روی او تو ، همه شب به خواب رفتی
بلکه در نزد رقیب است ، که نشد به چشم خوابی !