سه تا جریان به موازات هم دارن پیش میان که ناجور اعصاب و روان منو بهم ریخته و لحظه ای نیست که بهش فکر نکنم
۱: کنکور پسرم
۲:قبول شدن احتمالیش تو شهر دیگه ای که این یکی از همه بیشتر فکرمو مشغول کرده
۳: حج تمتع امسال مادر و خواهرم که اول مرداد میشه تقریبا و با این وضعیت بیماری کرونا ...
و برای همش فقط باید صبر کرد و منتظر بود ...
ما که نمیتونیم تا آخر تابستون صبر کنیم دخترجان
بیا بنویس و حرف بزن تا همه چیز بهتر بشه
عزیزمی تیلوی مهربونم چشم حتما در اولین فرصت مینویسم


سارا جان سلام
بهتری
چند روزی هست چیزی ننوشتی
همه چیز مرتبه؟
سلام تیلو جان
ممنونم الحمدلله خوبم
واقعیتش انقدر فکرم مشغوله که نمیتونم بنویسمش باید صبر کنم تا اخر تابستان ببینم چی میشه
چقدر سخته این حجم نگرانی ها
سخت و نگران کننده
زندگی بدون جریان هم مگه داریم ؟
فکر کن هیچ مسئله و مشکلی نداشتی ، زندگی خیلی یکنواخت میشد، سعی کن خودتو مقابل پیش آمدهای محتوم زندگی قرار ندی ، در امتدادشون باش و برای خوب برگزار شدنشون تلاش کن ، زیاد هم خودتو فدا نکن ، اگه آدما یاد بگیرن اول از همه خودشون را دوست داشته باشن ، تعداد این جریانهای متلاطم خیلی کم یا گذر ازشون آسان میشه!
اوهوم وقتی همه چیز زیادی ارومه مطمئنم یه خبرایی در راهه روانشاد پدرم میگفتن اگر یه روز از خواب بیدار شدی و دیدی نه دردی داری نه غصه ای نه فکری بدون زنده نیستی ..
این بلا تکلیفی از همش بدتره
تو هر سه تاش این بلاتکلیفی را میفهمم
یه بلاتکلیفی کلافه کننده
واقعا بهت حق میدم ذهنت دگیر باشه ایشالا هرچی خیره برات پیش بیاد
من اگه جات بودم از همین الان اسکی میرفتم رو مغر خواهرمو منصرفش میکردم
انشاالله ممنون از دعات
والا خواهر حرفی نداره مادر دوست دارن تا به قول خودشون دست و پا دارن برن حج