فردا روز ثبت نام کنکوره
اولین ثبت نام خودمو کاملا یادمه اونوقتا دستی بود و باید از پست مرکزی میگرفتیم
.
یهویی ازکار که برمیگشتم خودمو جلو خونه مامان اینا دیدم که دستم رو زنگ بود و ته دلم قند اب میشد تصادفا اون دوتا خواهر دیگه هم بودن با بچه هاشون و خواهرسومی با یه جعبه شیرینی سوسیسی مورد علاقه من اومد خونه از سرکارش و گفت انگار به دلم اومده بود که اینجایی
.
میگذرد روزگار...
گر میگذرد غمی نیست...
انشاله که از موفقیتهای پسرجان بنویسی
دل به دل راه داره واقعا
بخصوص دلهای مهربون
مثل دل مهربون خودت دوست جانم