متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

متولد ۱۵ آذر 59

اینجا یک زن مینویسد

۳۹۰

هفته ای که گذشت: 

۱: هنوز وام را ندادن با اینکه همه کارهاشو انجام دادیم ...

.

۲: سقف کاذب سرویس بهداشتی طبقه پایین دقیقا زیر واحد ما نشتی داده و هنوز علت این نشتی پیدا نشده کف سرویس بهداشتی واحد ما رو دوباره بندکشی و عایق کردن ولی ظاهرا مشکل واحد پایین همچنان با شدت به قوت خودش باقیه جاری زنگ زد و به من گفت تو (یعنی من) به پدر رضا زنگ بزنم و بگم که اینطور شده و کسی را بیاره و مشکل حل بشه !!!!!!!!!!! 

بهش گفتم که متاسفم که سقف سرویس بهداشتی شما اب میده ولی این موضوع را من به پدر رضا نمیگم و شوهر خودت(برادر رضا) با پدرش در این مورد صحبت کنه 

میگه خودتون کسی را بیارید !!!!!!!!!!!!!!!گفتم عزیزم من نه کسی را میشناسم نه خونه هستم بهتره اینکار رو خودتون انجام بدید ......

واقعا نمیفهمم من به عنوان عروس خانواده ای که پسرشون خیلی راحت خودشو از همه مسولیتها و چالش های خونه و زندگی خلاص کرده و معلوم نیست کجا رفته برای خودش داره زندگی میکنه باید پیگیر کاری باشم که نه در موردش اطلاعاتی دارم نه کسی را میشناسم سرکار هستم  بعد ایشون که شوهرش کنار دستشه خودش خونه هست  و پدرشوهرش عموش میشه خیلی راحت میگه تو برو پیگیر باش ....اصلا واقعا خیلی عجیب هستن این خانواده ...

.

۳: شوکه کننده ترین خبر هم امروز داده شد و اونم بیماری ناگهانی و جراحی پدر عروس (عموی خودم) هست و این جراحی ناگهانی که علتش وجود یه تومور در روده بزرگ هست و مطلع شدن از نتیجه قطعی باعث شد فعلا عروسی کنسل بشه خیلی حال همه گرفته شد هیچ کسی دلش نمیخواد بخاطر اینجور مسائل عروسی ای که فقط ۷ روز دیگه مونده بود کنسل بشه خیلی خیلی شوکه کننده بود امیدوارم واقعا و از ته ته دلم که فقط یه تومور معمولی باشه و با بیماری ومشکل خاصی روبرو نشه اصلا دلم نمیخواد تجربه بیماری بابا برای کس دیگه ای تکرار بشه .....

.

هفته پر چالش و سختی بود امیدوارم زودتر حل بشن تو مغزم انواع فکرها جولان میدن ....

۳۸۹

دیروز را دو ساعت پاس گرفتم که برم دنبال کارای وام  ببینم پرداخت میکنن یا نه  صبح اول وقت رفتم بانک شعبه مورد نظر که ببینم چکار کنم بهم میگه چون پولت یک سال هست توی بانک خوابیده این مبلغ وامی که میخوایی بهت تعلق نمیگیره باید ۹ ماه پیش میومدی که اون مبلغ را بهت بدیم !!!!! حالا فقط نصف اون پول را میتونی وام بگیری ...منکه اصلا سر در نیاوردم چی میگه میگم اخه روزی که من اومدم اینجا حساب باز کنم خودتون گفتید شرایط را و نگفتید که باید تا فلان زمان بیام تا اون وام را بهم بدن میگه اصلا حسابت چیه میگم فلان میگه اهااااا اونا اره ولی با پول خودت انقدر بهت میدن (یعنی مبلغ وام دقیقا اندازه پول خودمه مثلا ۱۰ پول خودم ۱۰ هم وام میشه ۲۰ ) در حالیکه بهم همون روز بهم گفت غیر از پول خودت مثلا ۲۰ بهت میده وام ....هیچی خلاصه گفتیم عیب نداره حالا همینو هم بدید  رفتم دانشکده که به لادن بگم بیاد ضامنم بشه از اقای معاون بانک کد شعبه را پرسیدم یه کد داده حدود ۸ رقم !!!گفتم شاید کدشون انقدر دیگه ...گواهی کسر از حقوق را از دانشکده گرفتیم و رفتیم بانک همه کارها رو کردیم اخرکار جناب معاون  نگاه به گواهی کسر حقوق میندازه میگه چرا بجای کد شعبه شماره تلفن شعبه را زدید میگم از شما پرسیدم کد شعبه چیه شما اینو دادید بهتون هم گفتم چقدر طولانیه گفتید بله .......گیج بود طرف کلا فکر کنم ....خلاصه گفت فعلا بزارید باشه بقیه کاراتون بکنید امیدوارم رییس بانک ایراد نگیره ......و اکنون منتظر تماسشان هستیم برای امضا و واریز وام 

احتمالا صد سال دیگه هم باید منتظر این مورد باشیم .....فقط خوبیش اینه بدون سود هست اما بدیشم اینه ۱۲ ماهه هست و قسطاش یه خورده سنگین میشه 

.

پ.ن: 

چطوری بدون ضامن و ودیعه میلیارد میلیارد وام میگیرن و الفرار به هیچ جای هیچکسم نیست اما نوبت مردم عادی میشه انقدر سفت و سخت هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۳۸۸

دیروز بعداز کار که اومدم خونه کتری را گذاشتم روی  اجاق و زیرش را تا انتها کم کردم که تا برم دوش بگیرم و بیام اب جوش اومده باشه و چای سبز بخورم  اب دوش را که باز کردم دیدم گرم نمیشه گفتم ای دل غافل انگار بازم پکیج خراب شده اومدم نگاهی بهش انداختم دیدم هر کار میکنم با اینکه فشار بار اب نرماله اما جرقه که میزنه روشن نمیشه انقدر ترسیدم اخه کمتر از یکماه پیش ۳ تومن خرج گذاشت روی دستم دقیقا سه روز بعد از سوختن جاروبرقی ....هیچی دیگه گفتم معلوم نیست دوباره چشه انقدر حرصی بودم و خسته که خدا میدونه اجاق گاز ما فاصله کمی با محل پکیج داره نگاه کردم دیدم ای بابا زیر کتری هم خاموش شده انقدر که حتی کتری داغ هم نشده از یه طرف خوشحال شدم که عیب از پکیج نبوده و از طرف دیگه حالم گرفته شد که گاز قطع هست ...پسرم هم برای کار عکاسی یه پروژه از دانشگاه مستقیم رفته بود سرکار و خونه نبود خلاصه دو ساعتی منتظر موندم دیدم نخیر خبری نیست زنگ زدم امداد گاز ۱۹۴ و بعد از ادرس دادن فرمودن که منطقه ما اصلا قطعی گاز نداره امروز.. کلا شیراز امروز قطعی گاز نداریم گفت از همسایه های ساختمان هم بپرس از دوتا از جاریها پرسیدم اونها گاز داشتن مادربزرگ پسرمم که پایین هست گاز داشتن فقط یکی از جاریها خونه نبود گفت شیر اصلی کنتور را چک کن چهار طبقه رفتم پایین توی پارکینگ بدون اسانسور و یادم رفته بود موبایل یا قبض ببرم که سریال کنتور را متوجه بشم دوباره برگشتم بالا (ما هم که اسانسور نداریم ) و قیض و موبایل را برداشتم دوباره ۴ طبقه رفتم پایین و بلهههه شیر اصلی کنتور فقط و فقط واحد ما بسته هست !!!!!!!!!! کی بسته؟؟؟؟ چرا بسته ؟؟؟؟ نمیدونم ........یعنی بخاطر این بالا پایین رفتنا ضربان قلبم روی ۲هزار بود تا دو ساعت حالم جا نمیومد قشنگ قفسه سینه و کتف و گردنم انگار چاقو چاقو میشد از درد .....

.

.

۲۷ ام عروسی دختر عمو ر هست و اینبار صابون بددهنی و توهین پدر عروس به تن عمو ج  خورده و عمو ج گفته نه تنها عروسی نمیاد بلکه نمیخواد هییییچ اسمی از پدرعروس(یعنی عمو ر)بشنوه بخاطر توهین ها و رفتار بدش که  عمو ج را از خونه اش بیرون کرده .....یادمه وقتی انواع اقسام توهین ها و بلاها را سر بابای بینوای من همین پدرعروس میاورد بخصوص سر کارگاهی که با هم شریک بودن چه خون ها که به دل پدر و مادرم نکرد همین عمو ج و همسرش به ما میگفتن چقدر زودرنج و سخت گیر هستید خب اینم اخلاقش اینه ...حالا که صابونش به تن خودشون خورده دخترای عمو ج میگن حالا میفهمیم چرا شماها با عمو ر و بچه هاش کنار نمیاید .....ما فقط فقط فقط برای کش ندادن موضوعات قدیمی دوباره باهاشون رفت و امد میکنیم از فوت بابا به اینور اونم نه توی خونه خودش و باغشون فقط همین مراسمی باشه یا دورهمی ای توی باغ خانوادگی ....عمو ر برای خانواده ما غریبه ای بیشتر نیست حالا با عمو ج هم زدن به تیپ و تاپ هم و زن عمو ج نگران ابروریزی هاش هست که با نیومدنشون به جشن عروسی ممکنه پیش بیاد ولی من اگر جاش بودم سفت وایمیسادم و عروسی نمیرفتم ....یکی از توهین هاش هم حرف زشت و ناپسندش به پدربزرگ بوده فکر کن  چشمشو میبنده دهنشو باز میکنه فحاشی و توهین میکنه اونم به کی!!! خببببب نادان جان اون مرحوم فقط پدر عمو ج نیست که پدر خودتم هست  .....از خودش و اون پسرای احمقش بدم میاد خیلی زیاااااد ....هیچوقت توهین هاش به پدرم را یادم نمیره بعدم سر مزارش اومده بود گریه میکرد میخوام که هیچوقت نباشه همچین چیزی .....

.

.

پ.ن: 

روزها می ایند و میروند